جنگ جهانی دوم
این نوشتار به ویراستاری نیاز دارد. لطفاً تا جایی که ممکن است آن را از نظر دستور زبان، شیوه نگارش، املا و انشا بهتر کنید. (مه ۲۰۲۰) |
جنگ جهانی دوم | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
از بالا سمت چپ: نیروهای چینی در جنگ وانجیالینگ؛ توپ پوندر-۲۵ استرالیایی در اوایل نبرد العلمین؛ بمبافکنهای یونکرس ۸۷ آلمانی در جبهه شرقی نبرد در دسامبر ۱۹۴۳؛ یک واحد از نیروی دریایی آمریکا در جریان نبرد خلیج لینگاین؛ ویلهلم کایتل در حال امضای مفاد تسلیم آلمانیها؛ نیروهای شوروی در نبرد استالینگراد | |||||||||
| |||||||||
جنگندگان | |||||||||
متفقین![]() ![]() ![]() ![]() ![]() و دیگر متفقین | متحدین![]() ![]() ![]() و نیروهای محور | ||||||||
فرماندهان | |||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() | ![]() ![]() ![]() ![]() | ||||||||
تلفات | |||||||||
کشتهشدگان نظامی بیش از ۱۶٬۰۰۰٬۰۰۰ شهروندان عادی بیش از ۴۵٬۰۰۰٬۰۰۰ مجموع بیش از ۶۱٬۰۰۰٬۰۰۰ (۱۹۳۷–۱۹۴۵) کشتهشدگان جنگ جهانی دوم | کشتهشدگان نظامی بیش از ۸٬۰۰۰٬۰۰۰ شهروندان عادی ۴٬۰۰۰٬۰۰۰ مجموع ۱۲٬۰۰۰٬۰۰۰(۱۹۳۵–۱۹۴۵) کشتهشدگان جنگ جهانی دوم |

جنگ جهانی دوم دومین جنگ جهانی بود که از سال ۱۹۳۹ تا سال ۱۹۴۵ میلادی طول کشید. بیشتر کشورهای جهان، از جمله قدرتهای بزرگ در این جنگ شرکت کردند و کمکم در قالب دو اتحاد نظامی در برابر هم قرار گرفتند. دستهٔ نخست، متفقین و دستهٔ دوم نیروهای محور یا متحدین نام داشتند. این دو اتحاد نظامی یک جنگ تمامعیار به راه انداختند، که در اثر آن بیش از ۱۰۰ میلیون نفر در بیش از ۳۰ کشور جهان درگیر شدند. بیشتر شرکت کنندگان در این جنگ، تمام قدرت اقتصادی، صنعتی و تواناییهای علمیشان را در جهت پشتیبانی نظامی بسیج کردند تا جایی که برآورد هزینه از نیروی نظامی و غیرنظامی نامشخص بود. همچنین میزان کشتههای جنگ جهانی دوم حدود ۷۰ تا ۸۵ میلیون نفر تخمین زده می شود که آن را به مرگبارترین نبرد در طول تاریخ بشریت تبدیل میکند. بیشترین کشتهها از افراد غیرنظامی شوروی و چین است. همچنین کشتههای ناشی از نسلکشی هولوکاست، بمباران استراتژیک، درگذشتگان در اثر گرسنگی شدید، بیماری و کشته شدگان در اثر جنگافزارهای هستهای در آمار خسارت انسانی جنگ جهانی دوم شمرده میشوند.[۱][۲][۳]
پادشاهی ژاپن که سودای فرمانروایی بر آسیا و اقیانوس آرام را داشت،از سال ۱۹۳۷با چین وارد جنگ شده بود و[۴][الف] در نتیجه هیچکدام بر دیگری اعلان جنگ نکردند.
عموماً آغاز جنگ جهانی دوم را از ۱ سپتامبر[۶] ۱۹۳۹ و با یورش آلمان نازی به جمهوری دوم لهستان میدانند که در نتیجهٔ آن فرانسه و بریتانیا هم به آلمان اعلام جنگ کردند. از اواخر ۱۹۳۹ تا آغاز ۱۹۴۱ در زنجیره ای از لشکرکشیها و معاهدات سه جانبه، آلمان توانست بر بخش زیادی از اروپا چیره شده و محور اتحاد را با ایتالیا و ژاپن تشکیل دهد. آلمان و شوروی در جریان پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در اوت ۱۹۳۹ بخشهایی از همسایههای اروپایی، لهستان، فنلاند،رومانی و کشورهای حوزهٔ بالتیک را میان خود تقسیم کردند. پس از تشکیل گروههای آماده در آفریقای شمالی و شرقی و همچنین سقوط فرانسه در اواسط ۱۹۴۰،عملاً جنگ میان نیروهای محور اروپا و امپراتوری بریتانیا صورت میگرفت. عملیات بلیتس یا شیر دریایی و نبرد آتلانتیک در همین دوران انجام شد. در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای محور در عملیات بارباروسا حمله سنگینی به اتحاد شوروی کرده و یکی از بزرگترین نبردهای زمینی تاریخ بشر را رقم زدند. همچنین جبهه شرقی باعث به دام افتادن نیروهای محور شد و بیش از همه ارتش آلمان نازی را درگیر جنگ فرسایشی کرد. در دسامبر ۱۹۴۱ ژاپن یک در عملیاتی ناگهانی با نام نبرد پرل هاربر به پایگاه دریایی ایالات متحده آمریکا حمله کرد. به دنبال این اتفاق آمریکا نیز بلافاصله علیه ژاپن اعلان جنگ کرد که با حمایت بریتانیا همراه شد. پس از آن متحدین (نیروهای محور در اروپا) نیز با اتحاد ژاپن علیه آمریکا اعلام جنگ کردند. دستآوردهای ژاپن در یورش به آمریکا باعث ایجاد این احساس در آسیا شد که آسیا از تسلط غرب خارج شدهاست،از این رو بسیاری از ارتشهای شکست خورده با آنها همراهی کردند.
پیشروی متحدین پس از شکست ژاپن در نبرد میدوی متوقف شد و به دنبال آن آلمان و ایتالیا در نبرد دوم العلمین در مصر شکست خورده و پس از آن نیز در نبرد خونبار و معروف استالینگراد در خاک اتحاد جماهیر شوروی از متفقین شکست خوردند. ریشهٔ این شکستها به سال ۱۹۴۳ و شکستهای آلمان در جبههٔ شرقی، تهاجم متفقین به سیسیل و پیروزیهای متفقین در جبههٔ اقیانوس آرام برمی گردد. مجموعهٔ این رویدادها باعث شد تا ابتکار عمل از دست متحدین خارج شده، آنها را مجبور کرد تا در همهٔ جبههها تنها پاسخگو به راهبردهای طرف مقابل باشند.
در سال ۱۹۴۴ متفقین به فرانسهٔ اشغال شده توسط آلمانیها در عملیاتی به نام نُرماندی حمله کردند و به دنبال این حمله شوروی توانست قلمروهای ازدست رفتهٔ خود را بازپس گیرد. در بازهٔ سالهای ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۵میلادی، ژاپن مجبور به عقبنشینی در بسیاری از سرزمینهای اصلی آسیایی، مرکز و جنوب چین و برمه شد. متفقین نیز توانستند نیروی دریایی ژاپن را مجبور به عقب نشینی کنند و کنترل جزایر استراتژیک غرب اقیانوس آرام را بدست بگیرند.
جنگ در اروپا با نبرد تهاجم متفقین غربی که از ۲۲ مارس تا ۸ مه ۱۹۴۵ اتفاق افتاد به پایان رسید. در نتیجه این نبرد آلمان نازی سقوط کرد. و در نتیجهٔ برلین توسط نیروهای شوروی و متفقین غربی اشغال شده و به دنبال آن آدولف هیتلر خودکشی کرد. پس از آن از هشتم ماه مه ۱۹۴۵ با نام روز پیروزی اروپا یاد می شود. پس از ابلاغ اعلامیه شرایط تسلیم در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۵ توسط متفقین ژاپن از پذیرش نتیجه جنگ خودداری کرد و به دنبال آن، آمریکا در ۶ و ۹ اوت به ترتیب اقدام به بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناگاساکی کرد. با وجود عملیات طراحی شدهٔ یورش به ژاپن و بمباران اتمی ژاپن، شوروی علیه ژاپن اعلان جنگ کرد و تهاجم نظامی شوروی به منچوری صورت گرفت. پس از تسلیم ژاپن در ۱۵ اوت ۱۹۴۵ پیروزی متفقین در آسیا نهایی شد. پس از آن دادگاههایی برای بررسی خساراتها و جنایات جنگی وارد شده از سوی آلمانیها و ژاپنیها برگزار شد.
جنگ جهانی دوم، ساختار اجتماعی و نظام قدرت در جهان را دگرگون کرد و پس از این واقعه برای جلوگیری از بروز چنین رویدادهایی سازمان ملل متحد تاسیس شد و قدرتهای بزرگ جهانی شامل چین، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی (روسیه فعلی)، بریتانیا و ایالات متحده آمریکا عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد شدند.[۷] بعد از پایان جنگ جهانی دوم، نزدیک به نیم قرن، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با یکدیگر در جنگ سرد بودند. در جریان تلاش اروپا برای جبران خسارات و آسیبهای جنگ جهانی دوم، تأثیر قدرتهای اروپایی در جهان کم رنگ شد و کشورهای مستعمرهٔ آفریقایی و آسیایی نیز از سلطهٔ اروپا خارج شدند. همچنین کشورهای اروپایی تلاش کردند تا هویت سیاسی واحدی به خود ببخشند و از دشمنیهای پیش از جنگ بکاهند.[۸]
گاهنگاری[ویرایش]
جدول زمانی جنگ جهانی دوم |
---|
گاهنگارانه |
پیشدرآمد |
بر اساس موضوع |
جنگ در اروپا، اساساً از ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی با تهاجم آلمان به لهستان آغاز شد،[۹][۱۰] و دو روز پس از آن نیز بریتانیا و فرانسه علیه آلمان اعلان جنگ کردند. اما آغاز جنگ در اقیانوس آرام را میتوان پیش از آن یعنی از جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ۱۹۳۷،[۱۱][۱۲] یا حمله ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ دانست.[۱۳][۱۴]
بسیاری از پژوهشگران دیدگاه های مورخ بریتانیایی، ای. جی. پی. تیلور را مستند میدانند. برپایهٔ نظرات تیلور، جنگ چین و ژاپن و جنگ در اروپا و مستعمرههایش، همزمان بوده و در سال ۱۹۴۱، این جنگ ها با یکدیگر ادغام شدند. برخی دیگر از تاریخنگاران حملهٔ ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ را آغازگر جنگ جهانی دوم میدانند.[۱۵] تاریخنگار بریتانیایی، آنتونی بیوور آغاز جنگ جهانی دوم را نبرد خالخین گل میداند که نیروهای ژاپن، مغولستان و شوروی از ماه مه تا سپتامبر ۱۹۳۹ درگیر آن بودند.[۱۶]
در مورد تاریخ دقیق پایان جنگ جهانی دوم نیز اجماعی همگانی وجود ندارد. بهطور کلی گفته می شود که ترک مخاصمه در ۱۴ اوت ۱۹۴۵ (روز پیروزی بر ژاپن) را باید تاریخ پایان جنگ جهانی دوم دانست و نه تسلیم رسمی ژاپن که در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ به به جنگ در آسیا پایان داد. شش سال بعد در ۸ سپتامبر ۱۹۵۱ قرارداد صلح سانفرانسیسکو توسط ۴۹ ملّت رسماً امضا شد.[۱۷] پیمانی در مورد آیندهٔ آلمان که بعدها باعث اتحاد آلمان شد نیز با کشور آلمان بسته شد.[۱۸] هیچگونه پیمان صلحی میان اتحاد جماهیر شوروی و ژاپن به امضا نرسید.[۱۹]
پسزمینه[ویرایش]
اروپا[ویرایش]
جنگ جهانی اول نقشهٔ سیاسی اروپا را دستخوش تغییراتی ریشهای کرد.[۲۰] قدرتهای مرکز (شامل امپراتوریهای آلمان، اتریش-مجارستان، عثمانی و پادشاهی بلغارستان) شکست خوردند و تجزیه شدند یا بخشی از قلمروی خود را از دست دادند.[۲۰] در روسیه نیز با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویکها بر سر کار آمدند و در نهایت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را تأسیس کردند.[۲۰] برخی از متفقینِ پیروز این جنگ (مانند فرانسه، بلژیک، ایتالیا، رومانی، و یونان) سرزمینهای تازهای را به قلمرو خود افزودند. از تجزیهٔ سرزمینهای سابق امپراتوریهای اتریش-مجارستان، عثمانی و روسیه هم دولتهای ملی جدیدی سر برآوردند.[۲۰]
در پی کنفرانس صلح پاریس (که رسماً به جنگ جهانی اول پایان داد) جامعه ملل تأسیس شد. اهداف این سازمان، چنانکه در میثاق نامه آن آمدهاست، جلوگیری از وقوع جنگ از طریق امنیت دستهجمعی، خلع سلاح، حل اختلافات بینالمللی از راه مذاکره و حکمیّت بود.[۲۱]
ایتالیا که از متفقین جنگ جهانی اول بود، پس از جنگ، سرزمینهایی را به دست آورد، با این حال ملیگرایان ایتالیایی از این که بریتانیا و فرانسه در کنفرانس به وعدههایشان در ازای ورود ایتالیا به جنگ عمل نکردند، خشمگین بودند.
از ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵، جنبش فاشیسم به رهبری بنیتو موسولینی قدرت را در ایتالیا تصاحب کرد. این جنبش که سیاست ملیگرایی، تمامیتخواهی و ائتلاف طبقاتی داشت، مردمسالاری نیابتی را لغو کرد، فعالان سوسیالیست، چپگرا و لیبرال را سرکوب و سیاست خارجهای بهشدت توسعهطلبانه در پی گرفت که هدف آن تبدیل ایتالیا به یک ابرقدرت بود و وعدهٔ پایهگذاری «امپراتوری روم نو» را میداد.[۲۲]
پس از کودتایی ناموفق در ۱۹۲۳، سرانجام در ۱۹۳۳ آدولف هیتلر صدراعظم آلمان شد. هیتلر، که خواستار تجدید نظری ریشهای و نژادگرایانه در نظم جهانی بود، مردمسالاری را منحل کرد و اندکی پس از به قدرت رسیدن دست به تجدید گستردهٔ تسلیحاتی در آلمان زد.[۲۳] همزمان فرانسه در پی مماشات و حفظ اتحادش با ایتالیا، دست این کشور را در استعمار اتیوپی باز گذاشت. در اوایل سال ۱۹۳۵ وضعیت وخیمتر شد؛ چرا که قلمرو حوضه زار رسماً ضمیمه خاک آلمان شد و هیتلر در ضدیت با پیمان ورسای برنامهٔ تجدید تسلیحاتی آلمان را شدت داد و خدمت وظیفه عمومی را به اجرا گذاشت.[۲۴]
اگر چه دوران پس از جنگ جهانی اول آمیخته به احساسات صلحجویانه بود،[۲۵] در چند کشور اروپایی این دوران به موج بازپیوندخواهی و ملیگرایی انتقامگرایانه دامن زد. این احساسات بهویژه در آلمانی به چشم میخورد که به واسطهٔ پیمان ورسای زیانهای سرزمینی، مستعمراتی، و مالی عمدهای دیده بود. بنابر این پیمان آلمان ۱۳ درصد از خاک میهنی خود و همهٔ مستعمراتش را از دست داد، انضمام سرزمینهای دیگر به خاک آلمان ممنوع شد، غرامات جنگیای بر این کشور وضع شد، و محدودیتهایی بر اندازه و توان نیروهای مسلح آن مقرر شد.[۲۶] با وقوع انقلاب ۱۹۱۸–۱۹۱۹ آلمان، امپراتوری آلمان منحل شد و بر جای آن دولتی مردمسالار تأسیس شد که بعدها جمهوری وایمار نام گرفت. دوران بین دو جنگ صحنهٔ کشمکش بین هواداران و مخالفان این جمهوری جدید در هر دو گرایش سیاسی راست و چپ بود.[نیازمند منبع]
بریتانیا، فرانسه، و ایتالیا برای مقابله با اقدامات آلمان در آوریل ۱۹۳۵ جبهه استرسا را تشکیل دادند که قدمی مهم در راستای جهانی شدن نظامی بود. با این حال در ژوئن همان سال بریتانیا توافقنامهٔ دریایی مستقلی با آلمان امضاء کرد که از محدودیتهای پیشین بر آلمان میکاست. شوروی، که از چشم طمع آلمان به مناطق وسیعی از اروپای شرقی بیمناک بود، پیمانی مبنی بر همکاری مشترک با فرانسه بست، گر چه این پیمان پیش از رسمیّت یافتن بایستی از دستگاه اداری جامعهٔ ملل میگذشت و این امر آن را عملاً بیاثر میکرد.[۲۷] آمریکا هم که از افزایش تنشها در اروپا و آسیا مضطرب شده بود در اوت همان سال لوایحی را مبنی بر بیطرفی این کشور تصویب کرد.[۲۸]
هیتلر با بازنظامیسازی راینلند در مارس ۱۹۳۶ پیمانهای ورسای و لوکارنو را نقض کرد، ولی با این اقدامات او به دلیل سیاست مماشات متفقین جنگ جهانی اول در این مقطع، برخورد چندانی صورت نگرفت.[۲۹] در اکتبر ۱۹۳۶، آلمان و ایتالیا محور رم–برلین را تشکیل دادند. یک ماه بعد هم آلمان و ژاپن پیمان ضد کمینترن را امضاء کردند و ایتالیا نیز در نوامبر ۱۹۳۷ به آن پیوست.[۳۰]
آسیا[ویرایش]
در چین، حزب کومینتانگ کارزاری را برای متحد کردن این کشور علیه جنگسالاران محلی به راه انداخت و تا میانهٔ دههٔ ۱۹۲۰ توانست دستکم در اسم چین را متحد کند، ولی چیزی نگذشت که بین این حزب و متحد سابقش یعنی حزب کمونیست چین جنگی داخلی درگرفت[۳۱] و جنگسالاران محلی جدیدی نیز سر برآوردند و وارد معرکه شدند. امپراتوری ژاپن، که روز به روز نظامیگراتر میشد، مدتها بود که به دنبال افزایش نفوذش در چین بود[۳۲] و آن را گام نخست در راستای ادعای حقش برای حکومت بر جهان میدانست. در ۱۹۳۱ ژاپن حادثه موکدن را بهانهٔ حمله به منچوری قرار داد و در آن جا دولت دستنشاندهٔ مانچوکوئو را تأسیس کرد.[۳۳]
با درخواست چین، جامعه ملل ناظرانی به منطقه اعزام کرد و کمیتهای، موسوم به کمیتهٔ لیتون، تشکیل داد تا به این موضوع رسیدگی کند. گزارش لیتون یک سال بعد، در اکتبر ۱۹۳۲، منتشر شد و ژاپن را در حمله به منچوری مقصر شناخت و اعلام کرد که منچوری باید به چین بازگردانده شود. در واکنش به این گزارش، ژاپن، از جامعهٔ ملل خارج شد. پس از آن دو کشور در چندین نبرد در شانگهای، رهه، و هبئی با یکدیگر جنگیدند تا اینکه آتشبس تانگو را در ۱۹۳۳ امضا کردند. پس از آتشبس هم نیروهای داوطلب چینی به مقاومت علیه ژاپنیها در منچوری، چهائر، و سوئییوآن ادامه دادند.[۳۴] پس از حادثه شیآن در ۱۹۳۶، نیروهای کومینتانگ و کمونیست اعلام آتشبس کردند تا بتوانند علیه ژاپن جبههای متحد تشکیل دهند.[۳۵]
رویدادهای پیش از جنگ[ویرایش]
اشغال اتیوپی توسط ایتالیا (۱۹۳۵)[ویرایش]
جنگ دوم ایتالیا-اتیوپی یک جنگ استعماری کوتاه بود که در اکتبر ۱۹۳۵ آغاز شد و در مهٔ ۱۹۳۶ به پایان رسید. حملهٔ نیروهای مسلح پادشاهی ایتالیا به امپراتوری اتیوپی ابتدا از سمت مناطقی از سومالی و اریتره که در آن زمان مستعمرهٔ ایتالیا بودند آغاز شد.[۳۶] در نتیجه اتیوپی به اشغال نیروهای ایتالیایی درآمد و به مستعمرهٔ جدید موسوم به آفریقای شرقی ایتالیایی ضمیمه شد؛ این رویدادها همچنین نشانی از ضعف جامعهٔ ملل به عنوان نیرویی برای حفظ صلح بود. ایتالیا و اتیوپی هر دو عضو جامعهٔ ملل بودند اما جامعهٔ ملل علیرغم آن که حملهٔ ایتالیا نقض صریح بند دهم میثاق جامعه ملل بود در خصوص این حملات مماشات به خرج داد.[۳۷] البته بریتانیا و فرانسه از اعمال تحریمهایی بر ایتالیا حمایت کردند اما این تحریمها عملاً بهطور کامل اجرا نشدند و نتوانستند منجر به پایان حملات ایتالیا شوند.[۳۸] ایتالیا هم بعداً مخالفتش را در برابر هدف آلمان در تصرف اتریش پس گرفت.[۳۹]
جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۶–۱۹۳۹)[ویرایش]

زمانی که جنگ داخلی در اسپانیا سر گرفت، هیتلر و موسولینی از شورشیان ملیگرا که توسط فرانسیسکو فرانکو رهبری میشدند حمایت نظامی کردند. این حمایت از سمت ایتالیا بیشتر بود تا از سمت نازیها؛ موسولینی مجموعاً ۷۰٬۰۰۰ نیروی زمینی و ۶٬۰۰۰ خدمهٔ نیروهای هوایی به انضمام ۷۲۰ هواپیما به اسپانیا فرستاد.[۴۰] از سوی دیگر، شوروی از حاکم فعلی اسپانیا یعنی جمهوری دوم اسپانیا حمایت میکرد. همچنین بیش از ۳۰٬۰۰۰ نیروی داوطلب خارجی که با نام تیپهای بینالمللی شناخته میشدند علیه ملیگرایان میجنگیدند. در این میان آلمان و شوروی از این جنگ نیابتی به عنوان فرصتی برای آزمودن پیشرفتهترین سلاحو تاکتیکهای جنگیشان بهره بردند. در نهایت ملیگرایان در سال ۱۹۳۹ در جنگ پیروز شدند و فرانکو که حال تبدیل به یک دیکتاتور شده بود در طول جنگ جهانی دوم رسماً موضع بیطرفی گرفته اگر چه عموماً حامی نیروهای محور بود.[۴۱] مهمترین همکاری او با آلمان عبارت بود از ارسال داوطلبانی به جبههٔ شرقی.[۴۲]
اشغال چین توسط ژاپن (۱۹۳۷)[ویرایش]
در سال ۱۹۳۷ ژاپن به دنباله حادثه پل مارکو پولو، پکن را که پایتخت امپراتوری چین بود تصرف کرد و این خود به لشکرکشی ژاپن برای تصرف تمام چین منجر شد.[۴۳] شوروی فوراً با چین معاهدهٔ عدم تخاصم امضا کرد تا بتواند به چین تدارکات جنگی قرض بدهد. این معاهده یکی از دلایل مهم اتمام معاهدهٔ پیشین همکاری بین چین و آلمان در سال ۱۹۴۱ بود. نیروهای ژاپنی از سپتامبر تا نوامبر آن سال به تائییوان حمله کردند، در نبرد شینکو با ارتش انقلابی ملی جنگیدند،[۴۴] و در نبرد پینشینگوان با حزب کمونیست چین درگیر شدند.[۴۵][۴۶] جنرالیسیمو چیانگ کایشک سربازانش در ارتش انقلابی ملی را که در آلمان تعلیم دیده بودند به نبرد شانگهای گسیل داشت اما شانگهای پس از سه ماه مبارزه توسط ژاپن تصرف شد. نیروهای ژاپنی به پیشرفت خود ادامه دادند و در نبرد نانجینگ توانستند پایتخت این منطقه را تصرف کنند. بعد از سقوط نانجینگ دهها هزار (و شاید صدها هزار) نفر از چینیهای غیرنظامی و سربازان خلع سلاح شدهٔ چینی در کشتار نانجینگ توسط ژاپنیها قتلعام شدند.[۴۷][۴۸]
در مارس ۱۹۳۸ نیروهای ملی چینی اولین پیروزی بزرگ خود را در نبرد تائهژوانگ به دست آوردند اما در مهٔ آن سال شهر شوژو توسط ژاپنیهای فتح شد.[۴۹] در ژوئن ۱۹۳۸ نیروهای چینی توانستند با ایجاد طغیان در رود زرد در پیشرفت ژاپنیها وقفه ایجاد کنند و برای خود زمان بخرند تا آماده دفاع از ووهان شوند، اما این شهر نیز در اکتبر به دست ژاپنیها افتاد.[۵۰] اما تمام این پیروزیهای ژاپن منجر به سقوط مقاومت چینیها، چنانکه ژاپنیهای انتظار داشتند، نشد و بالعکس چین با انتقال دولتش به جزیرهٔ چونگکینگ به مبارزه ادامه داد.[۵۱][۵۲]
مناقشات مرزی شوروی و ژاپن[ویرایش]
در نیمهٔ دوم دههٔ ۱۹۳۰، بین نیروهای ژاپنی مستقر در مانچوکوئو و نیروهای شوروی و جمهوری خلق مغولستان درگیریهای درگرفت. در این مقطع سیاست انتخابی ارتش امپراتوری ژاپن دکترین هوکوشین-ران بود که بر توسعهٔ نفوذ ژاپن به سمت شمال تأکید داشت. با این حال ادامهٔ این سیاست با شکست ژاپن در نبرد خالخین گل در ۱۹۳۹، همزمانی با جنگ دوم چین و ژاپن،[۵۳] و تلاش متحد ژاپن، آلمان نازی، برای امضاء پیمان بیطرفی با شوروی موفقیت چندانی نیافت. ژاپن و شوروی در آوریل ۱۹۴۱ پیمانی مبنی بر بیطرفی امضاء کردند و پس آن ژاپن به دکترین نانشین-ران رو آورد که سیاست انتخابی نیروی دریایی ژاپن بود و بر توسعهٔ نفوذ این کشور به سمت جنوب تأکید داشت. این سیاست در نهایت ژاپن را به رودررویی و جنگ با آمریکا و متحدان غربیاش سوق داد.[۵۴][۵۵]
درگیریها و توافقات در اروپا[ویرایش]

در اروپا، آلمان و ایتالیا رو به سیاستی تهاجمی آوردند. در مارس ۱۹۳۸، آلمان اتریش را ضمیمهٔ خاک خود کرد، ولی بااینحال دیگر قدرتهای اروپایی باز در برابر هیتلر دست به دامان سیاست مماشات شدند.[۵۶] هیتلر، که از این روند تشویق پذیرفته بود، پیگیر ادعای ارضی آلمان بر سودتنلند شد. سودتنلند بخشی از چکسلواکی بود که جمعیتش را غالباً آلمانیزبانها تشکیل میدادند. بریتانیا و فرانسه به پیشنهاد و ابتکار نخستوزیر بریتانیا نویل چمبرلین و به رغم مخالفت دولت چکسلواکی، با امضاء توافقنامه مونیخ پذیرفتند که سودتنلند به خاک آلمان الصاق شود و در ازای آن آلمان قول بدهد در آینده ادعای ارضی دیگری نداشته باشد.[۵۷] اندکی بعد آلمان و ایتالیا چکسلواکی را مجبور کردند بخشهای دیگر از خاک خود را به مجارستان واگذار کند و لهستان هم منطقهٔ زائولزی چکسلواکی را تصرف کرد.[۵۸]
با این که در توافقنامه مونیخ همهٔ خواستههای صریح آلمان اجابت شده بود، هیتلر در خفا از دخالت بریتانیا که منجر شده بود او نتواند همهٔ خاک چکسلواکی را در یک عملیات تصاحب کند عصبانی بود. او در سخنرانیهای بعدیاش به بریتانیا و یهودیهای «جنگطلب» حمله کرد و در ژانویه ۱۹۳۹ مخفیانه دستور داد نیروی دریایی آلمان تسلیحاتش را به شکل گستردهای تجدید کند و تفوق دریایی بریتانیا را به چالش بکشد. در مارس ۱۹۳۹، آلمان به بقیهٔ مناطق چکسلواکی هم یورش برد و آن را به بوهم و موراویا، که منطقهای تحتالحمایه آلمان بود، و دولت دستنشاندهٔ جمهوری اسلواکی تقسیم کرد.[۵۹] هیتلر همچنین در ۲۰ مارس ۱۹۳۹ اولتیماتومی علیه لیتوانی صادر کرد و این کشور را مجبور کرد تا منطقه کلایپدا را به آلمان واگذار کند.[۶۰]

بریتانیا و فرانسه که از ادعای ارضی آلمان بر ایالت آزاد دانتسیگ نگران شده بودند، به لهستان تضمین دادند که از حمایتشان از استقلال این کشور چشم نمیپوشند. با حمله ایتالیا به آلبانی در آوریل ۱۹۳۹، تضمینی مشابه به رومانی و یونان داده شد.[۶۱] اندکی پس از وعدهٔ بریتانیا و فرانسه به لهستان، آلمان و ایتالیا با امضاء پیمان فولاد به اتحادشان رسمیت بخشیدند.[۶۲] هیتلر بریتانیا و لهستان را متهم کرد که در تلاش برای «محاصرهٔ» آلمانند و از توافقنامه دریایی انگلیس و آلمان و معاهده عدم تعرض آلمان و لهستان خارج شد.[۶۳]
در اواخر ماه اوت، آلمان نیروهایش را در مرزش با لهستان بسیج کرد و اروپا وارد بحرانی عمومی[ب] شد. در ۲۳ اوت، با توقف مذاکرات دربارهٔ پیمان نظامی سهگانه بین فرانسه، بریتانیا، و شوروی،[۶۴] شوروی پیمانی مبنی بر عدم تعرض با آلمان امضاء کرد.[۶۵] در جملهٔ مفاد این پیمان معاهدهای سرّی قرار داشت که «مناطق نفوذ» آلمان و شوروی را مشخص میکرد (غرب لهستان و لیتوانی به آلمان میرسید و شرق لهستان، فنلاند، استونی، لتونی، و بیسارابیا سهم شوروی بود)، و استقلال لهستان را به چالش میکشید.[۶۶] به واسطهٔ این پیمان، ضدیت شوروی با حملهٔ آلمان به لهستان خنثی شد و آلمان مجبور نبود مثل جنگ جهانی اول در دو جبهه شرقی و غربی بجنگد. بلافاصله پس از عقد این پیمان، هیتلر دستور داد که حمله به لهستان در ۲۶ اوت آغاز شود، ولی پس از شنیدن خبر عقد پیمان همکاری مشترک بین لهستان و بریتانیا و بیطرف ماندن ایتالیا، آن را به تأخیر انداخت.[۶۷]
آلمان در پاسخ به درخواست بریتانیا برای مذاکرات مستقیم بهمنظور جلوگیری از جنگ، ادعای ارضی خود را بر لهستان تکرار کرد و این خود بهانهای برای تضعیف روابط بین دو کشور شد.[۶۸] در ۲۹ اوت، هیتلر خواستار آن شد که لهستان نمایندهای تامالاختیار به برلین بفرستد تا دربارهٔ تسلیم گدانسک به آلمان و برگزاری همهپرسی در کریدور لهستان (که اقلیت آلمانیزبان ساکن در آن به جدایی از لهستان رأی میداد) مذاکره کند.[۶۸] لهستان از اجابت مطالبات آلمان سر باز زد و وزیر خارجهٔ آلمان ریبنتروپ در شب ۳۰–۳۱ اوت پس از جلسهای متشنج با سفیر بریتانیا نویل هندرسون اعلام کرد که در نظر آلمان از پذیرش مطالبات این کشور امتناع شدهاست.[۶۹]
دوران جنگ[ویرایش]
آغاز ناگهانی جنگ در اروپا (۱۹۳۹–۱۹۴۰)[ویرایش]
در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان پس از آمادهسازی چندین عملیات پرچم دروغین بهعنوان پیشزمینه، به لهستان حمله کرد.[۷۰] اغلب از نبرد وسترپلاته بهعنوان نخستین نبرد جنگ یاد میشود.[۷۱] بریتانیا به آلمان هشدار داد تا عملیاتهای نظامی خود را متوقف کند. در ۳ سپتامبر، پس از نادیدهگرفتهشدن هشدار، فرانسه، بریتانیا، استرالیا و نیوزیلند علیه آلمان اعلام جنگ کردند. اتحادیه آفریقای جنوبی در ۶ سپتامبر و کانادا در ۱۰ سپتامبر به این اتحاد پیوستند. این کشورها به جز یک کاوش هشدارآمیز از سوی فرانسه در زارلاند، مستقیماً برای لهستان پشتیبانی نظامی نفرستادند.[۷۲] متفقین با هدف ضربه به اقتصاد و افزایش هزینههای جنگ آلمان، یک محاصرهٔ دریایی علیه این کشور ترتیب دادند.[۷۳] آلمان با صادرکردن دستور حملهٔ یو-بوتها به کشتیهای جنگی و تجاری متفقین به این حمله پاسخ داد. این اقدام آلمان بعدتر به نبرد آتلانتیک انجامید.[۷۴]

نیروهای آلمانی در ۸ سپتامبر به حومهٔ ورشو رسیدهبودند. ضدحملهٔ لهستان به سمت غرب برای چندین روز پیشروی نیروهای آلمانی را متوقف کرد؛ اما ارتش آلمان نازی ضدحمله را دور زده و به محاصرهٔ نیروهای لهستانی منجر شد. بقایای ارتش لهستان به نبرد با نیروهای آلمان پرداختند. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از امضای آتشبس با ژاپن، شوروی به لهستان شرقی حمله کرد.[۷۵] دلیل ارائهشده برای این حمله، فروپاشی ظاهری لهستان بود.[۷۶] در ۲۷ سپتامبر، پادگان ورشو تسلیم آلمانها شد و آخرین نیروهای اصلی عملیاتی در ارتش لهستان در ۶ اکتبر تسلیم شدند. با وجود شکست نظامی، لهستان هیچگاه تسلیم نشد و اقدام به ایجاد دولت در تبعید و دولت زیرزمینی در سرزمین تسخیرشدهاش کرد.[۷۷] بخش زیادی از پرسنل نظامی لهستان به رومانی و دیگر کشورهای حاشیهٔ دریای بالتیک نقل مکان کردند. بسیاری از این نیروها در دیگر صحنههای جنگ به نبرد با نیروهای محور پرداختند.[۷۸]
بخش غربی لهستان به آلمان و بخش شرقی آن به شوروی الحاق شد. آلمان بخش مرکزی این کشور را تصرف کرد. سهم کوچکی از لهستان به لیتوانی و اسلواکی رسید. در ۶ اکتبر، هیتلر یک پیشنهاد صلح برای بریتانیا و فرانسه فرستاد و گفت که آیندهٔ لهستان باید صرفاً توسط آلمان و شوروی تعیین شود. این پیشنهاد رد شد[۷۹] و هیتلر دستور حملهٔ فوری به فرانسه را صادر کرد.[۸۰] با این وجود، حمله بهدلیل شرایط بد آبوهوایی به بهار ۱۹۴۰ موکول شد.[۸۱][۸۲][۸۳]
اتحاد جماهیر شوروی کشورهای حوزه دریای بالتیک—استونی، لتونی و لیتوانی، کشورهایی که تحت پیمان مولوتوف–ریبنتروپ در «قلمروی تأثیر» شوروی بودند—را مجبور به امضای پیمان کمک دوطرفه کرد. از شرایط این پیمان، استقرار نیروهای شوروی در این کشورها بود. کمی بعد تعداد چشمگیری از نیروهای نظامی شوروی به این مناطق منتقل شدند.[۸۴][۸۵][۸۶] فنلاند از امضای پیمانی مشابه امتناع ورزید و راضی به واگذار کردن بخشی از قلمرویش به شوروی نشد. اتحاد جماهیر شوروی در نوامبر ۱۹۳۹ به فنلاند حمله کرد.[۸۷] این حمله منجر به اخراج شوروی از جامعهٔ ملل شد.[۸۸] با وجود برتری واضح شوروی از لحاظ نفرات و تجهیزات، موفقیت ارتش این کشور ناچیز بود و جنگ میان دو کشور در مارس ۱۹۴۰ با امضای پیماننامه صلح مسکو و با سود کم برای فنلاند پایان یافت.[۸۹]
در ژوئن ۱۹۴۰، شوروی با اعمال زور استونی، لتونی و لیتوانی را به قلمروی خود افزود[۹۰] و بر سر مناطق بیسارابیا، بوکوفینای شمالی و هرتسا با رومانی به اختلاف خورد. در همان حال، روابط حسنهٔ سیاسی و همکاریهای اقتصادی شوروی و نازیها[۹۱][۹۲] کمکم متوقف شد[۹۳][۹۴] و هر دو کشور مقدمات جنگ را فراهم کردند.[۹۵]
اروپای غربی (۱۹۴۰–۱۹۴۱)[ویرایش]

در آوریل ۱۹۴۰، آلمان برای محافظت از محمولهٔ سنگ آهن سوئد، که متفقین در تلاش برای گرفتن آن بودند، به دانمارک و نروژ هجوم برد.[۹۶] دانمارک پس از چند ساعت تسلیم شد و نروژ در عرض دو ماه[۹۷] و با وجود حمایت متفقین شکست خورد. نارضایتی بریتانیا از لشکرکشی به نروژ به انتصاب وینستون چرچیل به نخستوزیری در ۱۰ مهٔ ۱۹۴۰ انجامید.[۹۸]
در همان روز، آلمان به فرانسه حمله کرد. برای عبور از استحکامات خط دفاعی ماژینو در مرز فرانسه و آلمان، آلمان ابتدا به ملتهای بیطرف بلژیک، هلند و لوکزامبورگ حمله کرد.[۹۹] آلمانها از کنار به منطقهٔ آردنس حمله کردند.[۱۰۰] این حمله بهاشتباه از سوی متفقین بهعنوان نوعی مانع طبیعی در برابر خودروهای زرهی تعبیر شد.[۱۰۱][۱۰۲] با استفادهٔ موفقیتآمیز از تاکتیکهای بلیتسکریگ، ارتش آلمان نازی بهسرعت به کانال مانش رسید و ارتباط نیروهای متفقین حاضر در بلژیک را با خارج قطع کرد. این عمل منجر به گیرافتادن تودهٔ بزرگی از ارتش متفقین در مرز فرانسه-بلژیک و در نزدیکی لیل شد. بریتانیا با رها کردن تقریباً تمام تجهیزات میزان چشمگیری از نیروها، توانست آنها را تا اوایل ژوئن از منطقه تخلیه کند.[۱۰۳]
در ۱۰ ژوئن، ایتالیا به فرانسه حمله کرد و با این کار اقدام به آغاز جنگ با فرانسه و بریتانیا کرد.[۱۰۴] آلمانها به سمت جنوب و به نبرد ارتش تضعیفشدهٔ فرانسه رفتند و پاریس در ۱۴ ژوئن به دست آنها افتاد. هشت روز بعد فرانسه و آلمان موقتاً صلح کردند. قسمتی از فرانسه به آلمان و قسمتی به ایتالیا رسید[۱۰۵] و ناحیهٔ کوچکی با نام فرانسهٔ ویشی هم تشکیل شد که با وجود بیطرفی رسمی، بهطور کلی همراه آلمان بهشمار میرفت. فرانسه ناوگانش را حفظ کرد. بریتانیا برای جلوگیری از غصب این ناوگان توسط آلمان در سوم ژوئیه به آن حمله کرد.[۱۰۶]
نبرد بریتانیا[۱۰۷] در اوایل ژوئیه و در پی حملهٔ نیروی هوایی آلمان نازی به کشتیها و بندرها آغاز شد.[۱۰۸] بریتانیا اولتیماتوم هیتلر را رد کرد[۱۰۹] و کمپین برتری هوایی آلمان در ماه اوت آغاز شد؛ هر چند که در پیروزی بر فرماندهی نبرد آرایاف شکست خورد. در پی این اتفاق، تهاجم برنامهریزیشدهٔ آلمان به بریتانیا در ۱۷ سپتامبر برای همیشه لغو شد. با وجود تشدید عملیاتهای بمباران راهبردی آلمان با حملات شبانه به لندن و دیگر شهرهای بلیتس، این حملات نتوانستند قوای جنگی بریتانیا را به مقدار زیادی مختل کنند.[۱۰۸] بخش عظیمی از حملات در مهٔ ۱۹۴۱ متوقف شد.[۱۱۰]
ناوگان آلمان با استفاده از بندرهای فرانسه توانست با استفاده از یو-بوتهای خود در ناحیهٔ آتلانتیک در برابر نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا پیروز شود.[۱۱۱] ناوگان وطن متعلق به بریتانیا توانست در ۲۷ مهٔ ۱۹۴۱ با غرق کردن نبردناو بیسمارک به پیروزی بزرگی دست یابد.[۱۱۲]
در نوامبر ۱۹۳۹، ایالات متحده در حال بررسی موقعیت برای کمک به چین و متفقین بود. این کشور لوایح بیطرفی را برای مجاز کردن «پرداخت نقد و حمل» خرید از جانب متفقین، مورد بازبینی قرار داد.[۱۱۳] در ۱۹۴۰ و در پی تصرف پاریس توسط آلمان، اندازهٔ نیروی دریایی ایالات متحدهٔ آمریکا بهطور چشمگیری افزایش یافت. در ماه سپتامبر، ایالات متحده با معاملهٔ ناوشکنهای آمریکایی با پایگاههای انگلیسی موافقت کرد.[۱۱۴] با این وجود، اکثریت عامهٔ مردم آمریکا تا سال ۱۹۴۱ همچنان با هرگونه مداخلهٔ مستقیم نظامی در جنگ مخالف بودند.[۱۱۵] در دسامبر ۱۹۴۰، روزولت هیتلر را به برنامهریزی برای فتح جهان متهم کرد و هرگونه مذاکرهای را بهدلیل بیفایده دانستن آن رد کرد. او ایالات متحده را «زرادخانهٔ دموکراسی» نامید و برنامههای قانون وام و اجاره را با هدف پشتیبانی کردن از قوای جنگی بریتانیا افزایش داد.[۱۰۹] ایالات متحده طرحریزی استراتژیک برای آغاز حملهای همهجانبه به آلمان را شروع کرد.[۱۱۶]
در پایان سپتامبر ۱۹۴۰، پیمان سهجانبه رسماً ژاپن، ایتالیا و آلمان را بهعنوان نیروهای محور با یکدیگر متحد کرد. پیمان سهجانبه معین میکرد که هر کشور، بهجز شوروی، که به هر یک از نیروهای محور حمله کند باید در برابر هر سهٔ آنها بجنگند.[۱۱۷] نیروهای محور در نوامبر ۱۹۴۰ و با پیوستن مجارستان، اسلواکی و رومانی گسترش یافت.[۱۱۸] رومانی و مجارستان کمکهای تأثیرگذاری در جنگ نیروهای محور در برابر اتحاد جماهیر شوروی انجام دادند. برای مثال، رومانی در بازپسگیری بخشهای واگذارشده به شوروی نقش داشت.[۱۱۹]
مدیترانه و خاورمیانه (۱۹۴۰–۱۹۴۱)[ویرایش]
در ژوئن ۱۹۴۰ نیروی هوایی سلطنتی ایتالیا به جزیره مالت حمله کرد و محاصره مالت که در دست بریتانیاییها بود آغاز شد. در اواخر تابستان و اوایل پاییز نیروهای ایتالیایی سومالی را از چنگ بریتانیاییها درآوردند و تهاجم به مصر را آغاز نمودند. در ماه اکتبر ایتالیا به یونان حمله کرد که با مقاومت سنگین یونانیها و تلفات سنگین نیروهای ایتالیایی همراه بود. این حمله در عرض چند روز و با تغییرات جزئی در قلمروی کشورها پایان یافت.[۱۲۰] آلمان که شاهد این ناکامی متحد خود بود جهت جلوگیری از مستقر شدن بریتانیا در یونان که میتوانست خطری برای چاههای نفت رومانی باشد و همچنین جهت حمله آینده به متصرفات بریتانیا در دریای مدیترانه مقدمات تهاجم به بالکان را مهیا نمود.[۱۲۱]

در دسامبر سال ۱۹۴۰ نیروهای بریتانیایی ضدحمله خود را علیه نیروهای ایتالیا در مصر و شرق آفریقا آغاز نمودند.[۱۲۲] این عملیات به شدت موفقیتآمیز بود و تا فوریه ۱۹۴۱ ایتالیاییها ضمن از دست دادن کنترل شرق لیبی تلفات سنگینی را متحمل شدند و تعداد زیادی اسیر دادند. نیروی دریایی ایتالیا نیز در این مدت آسیبهای زیادی را متحمل گشت و در نبرد تارانتو نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا سه نبرد ناو ایتالیایی را از سرویس خارج کرد که در ادامه نیز طی نبرد دهانه ماتاپان کشتیهای بیشتری منهدم گشتند.[۱۲۳]
شکستهای ایتالیا آلمان را وادار کرد تا نیروهای کمکی به شمال آفریقا ارسال نماید. از همین رو در مارس ۱۹۴۱ سپاه آفریقا به فرماندهی رومل عملیاتی را آغاز نمود که منجر به عقبنشینی نیروهای متفقین گشت.[۱۲۴] در طی یک ماه نیروهای محور تا غرب مصر پیشروی کردند و بندر طبرق را به محاصره خویش درآوردند.[۱۲۵]
در انتها مارس ۱۹۴۱ یوگسلاوی و بلغارستان پیمان سه جانبه را مورد امضا قرار دادند اما دو روز بعد حکومت یوگسلاوی توسط ملیگرایان نزدیک به بریتانیا سقوط کرد که در پاسخ به آن آلمان تهاجم خود به یوگسلاوی و یونان را در ۶ آوریل آغاز نمود که منجر به تصرف هر دو کشور گشت.[۱۲۶] تصرف بالکان در انتها ماه مه با اشغال جزیره کرت توسط عملیات هوابرد تکمیل گشت.[۱۲۷] هر چند که اشغال بالکان در ابتدا عملیاتی سریع و بدون دردسر بود اما به سرعت واحدهای جنگ پارتیزانی در یوگسلاوی تحت اشغال متحدین شکل گرفت که تا پایان جنگ به مبارزه با اشغالگران پرداخت.[۱۲۸]
در خاورمیانه طی ماه مه قوای کشورهای همسود شورش عراق که توسط هواپیماهای آلمانی برخواسته از پایگاههای سوریه تحت کنترل فرانسه ویشی حمایت میگشتند را سرکوب نموده[۱۲۹] و بین ماههای ژوئن و ژوئیه با کمک نیروهای فرانسه آزاد سوریه و لبنان را از کنترل دولت ویشی خارج کردند.[نیازمند منبع]
تهاجم نیروهای محور به اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۴۱)[ویرایش]

در آوریل ۱۹۴۱ شوروی که به شدت نگران افزایش تنشها با آلمان بود با ژاپن که در ضعف دولتهای اروپایی چشم به مستعمرات آنها در جنوب شرقی آسیا دوخته بود وارد مذاکره شده و معاهده عدم تعرض شوروی و ژاپن میان دو کشور امضا شد.[۱۳۰] در همان حال، آلمانها در حال آمادهسازی خود برای حمله به شوروی بوده و نیروهای زیادی را در مرز شوروی مستقر کردهبودند.[۱۳۱]
در سوی دیگر هیتلر اعتقاد داشت بریتانیا به امید آنکه شوروی و ایالات متحده وارد جنگ خواهند شد از قبول تسلیم و پایان جنگ خودداری میکند.[۱۳۲] از این رو، او تلاش داشت روابط خود با شوروی را مستحکم کرده و اگر در این امر موفق نبود با حمله به شوروی آن را از میان ببرد. در نوامبر ۱۹۴۰ مذاکراتی جهت بررسی شرایط شوروی جهت پیوستن به پیمان سه جانبه آغاز گشت. شوروی علاقه خود به این اتحاد را نشان داد اما درخواست امتیازاتی از فنلاند، بلغارستان، ترکیه و ژاپن داشت که این خواستهها برای آلمان پذیرفتنی نبود. در نهایت هیتلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ فرمان آمادهسازی تهاجم به شوروی را صادر نمود.[۱۳۳]

در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ نیروهای آلمانی به همراهی نیروهای ایتالیایی و رومانیایی تهاجم به شوروی را با اتهام توطئه شوروی علیه ایشان در قالب عملیات بارباروسا آغاز نمودند که مدت کوتاهی بعد فنلاند و مجارستان نیز به این پیکار پیوستند.[۱۳۴] هدف اولیه این تهاجم غافلگیرانه[۱۳۵] تصرف منطقه بالتیک، مسکو و اوکراین و هدف غایی تصرف خط آرخانگلسک-آستاراخان (یعنی از دریای کاسپی تا دریای سفید) تا پایان سال ۱۹۴۱ بود. اهداف هیتلر از لشکرکشی نابودی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت نظامی، ریشهکنی کمونیسم، کسب فضای حیاتی[136][۱۳۶] از طریق اخراج مردمان بومی[137][۱۳۷] و تضمین دسترسی به مواد و منابع مورد نیاز برای شکست دشمنان باقی مانده بود.[۱۳۸]
اگرچه ارتش سرخ پیش از آغاز جنگ برنامههای خود را پیرامون یک ضدحمله استراتژیک مدون نموده بود؛[۱۳۹] اما شدت عملیات بارباروسا فرماندهی عالی شوروی را مجبور کرد تا شیوهٔ دفاع استراتژیک را در پیش بگیرد. در طول تابستان نیروهای محور ضمن وارد نمودن تلفات سنگین در حوزه نفرات و ادوات به شوروی موفق به پیشروی گسترده گشتند. در اواسط اوت اما فرماندهی عالی ارتش آلمان تصمیم گرفت تا عملیات گروه ارتش مرکز را متوقف کند تا لشکر دوم زرهی به کمک نیروهایی برود که در اوکراین مرکزی و لنینگراد در حال پیشروی بودند.[۱۴۰] در جبهه اوکراین نبرد کیف ناباورانه موفقیتآمیز بود که باعث محاصره و نابودی کامل ۴ سپاه شوروی گشت. این پیروزی خیره کننده راه برای تهاجم به کریمه و نواحی صنعتی توسعه یافته شرق اوکراین را هموار کرد.[۱۴۱]

انتقال سه چهارم نیروی زمینی و قسمت عمده نیروی هوایی متحدین از فرانسه و مدیترانه به جبهه شرق[۱۴۲] بریتانیا را واداشت تا در استراتژی عالی خود تجدید نظر کرده[۱۴۳] و در ژوئیه اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان[۱۴۴] را به وجود بیاورد. در نتیجه این تغییر رویه و اتحاد دو دشمن قدیمی، ایشان جهت حفظ امنیت دالان ایرانی و چاههای نفت به صورت مشترک به ایران حمله کرده و دست به اشغال آن زدند.[۱۴۵] در ماه اوت نیز بریتانیا و ایالات متحده به صورت مشترک منشور آتلانتیک را امضا نمودند.[۱۴۶]
در اکتبر اهداف عملیاتی متحدین در اوکراین و حوزه بالتیک تماماً به وقوع پیوست و تنها محاصره لنینگراد[۱۴۷] و بندر سواستوپول هنوز در جریان بود.[۱۴۸] تهاجم به سمت مسکو از سر گرفته شد و نیروهای خسته آلمانی[۱۴۹] پس از دو ماه جنگ سبُعانه و مبارزه با هوای بسیار سرد توانستند به حومه بیرونی مسکو برسند اما در همانجا عملیات متوقف گشت.[۱۵۰] علیرغم پیشروی گسترده متحدین در خاک شوروی آنها نتوانستند به اهداف اصلی خود دست پیدا کنند. هنوز دو شهر اصلی در دست نیروهای شوروی قرار داشت و قدرت نظامی شوروی نه تنها خرد نشده بود بلکه روسها توانسته بودند قسمت بزرگی از توانایی خود را حفظ کنند و کمکم در حال بازیابی و تقویت آن بودند. نبرد برقآسا در اروپا پایان یافتهبود.[۱۵۱]
در اوایل دسامبر نیروهای ذخیره شوروی[۱۵۲] که به تازگی وارد میدان نبرد شده بودند برتری عددی را به شوروی اعطا نمودند.[۱۵۳] علاوه بر این اطلاعات شوروی نشان میداد وجود تعدادی اندکی نیرو در شرق دور برای آنکه نیروهای ژاپنی را از تهاجم به خاک شوروی بازدارد کافی است.[۱۵۴] این نیروهای جدید به شوروی امکان یک ضد حمله سنگین در ۵ دسامبر را داد که نیروهای آلمانی را در تمام جبههها ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر به عقب راند.[۱۵۵]
شعلهور شدن جنگ در اقیانوس آرام (۱۹۴۱)[ویرایش]

در سال ۱۹۳۹ ایالات متحده معاهدات تجاری خود با ژاپن را ملغی نمود و از ژوئیه ۱۹۴۰ فروش سوخت هواپیما به ژاپن را ممنوع کرد که این محدودیتها فشار شدیدی را بر اقتصاد ژاپن وارد مینمود.[۱۰۹] در همین زمان ژاپنیها اولین حمله خود به شهر مهم چانگشا را آغاز نمود که در اواخر سپتامبر توسط چینیها پس زده شد.[۱۵۶] در سال ۱۹۴۰ علیرغم نبردهای پراکنده میان دو طرف جنگ میان ژاپن و چین به بنبست رسیده بود. به همین دلیل، برای قطع کردن خطوط ارتباطی چین با خارج جهت تضعیف این کشور و داشتن موقعیت بهتر جهت حمله به مستعمرات اروپاییان در شرق آسیا ژاپنیها شمال هندوچین را اشغال نمودند.[۱۵۷] در نتیجه این رفتار ایالات متحده به سرعت فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی را به ژاپن تحریم نمود.[۱۵۸]

در اوایل سال ۱۹۴۰ نیروهای چین ملی ضدحمله وسیعی را آغاز نمودند. در اوت نیز کمونیستهای چینی در چین مرکزی حملات خود را شروع کردند که در پاسخ به آن نیروهای ژاپنی سیاستهای سختگیرانهای را اجرا کردند تا از رسیدن ملزومات به کمونیستها جلوگیری نمایند.[۱۵۹] اما اختلاف میان کمونیستها و ملیگرایان در ژانویه سال ۱۹۴۱ به اوج رسید و منجر به درگیری مسلحانه میان ایشان گشت و همکاری مشترک آنان برای اخراج نیروهای اشغالگر ژاپنی پایان یافت.[۱۶۰] در ماه مارس سپاه ۱۱ ژاپن حمله به سرفرماندهی سپاه ۱۹ چین آغاز نمود که در نبرد شانگو پس زده شد.[۱۶۱] در سپتامبر ژاپنیها یکبار دیگر سعی کردند تا طی نبرد دوم چانگشا این شهر را اشغال کنند و نیروهای چین ملی را شکست بدهند.[۱۶۲]
موفقیتهای آلمان در اروپا باعث تشویق ژاپن به فشار بیشتر بر قدرتهای اروپایی نسبت به جنوب شرقی آسیا گشت. دولت هلند موافقت نمود تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپنیها بفروشد اما مذاکرات دربارهٔ دیگر منابع در ژوئن ۱۹۴۱ بدون موفقیت پایان گرفت.[۱۶۳] در ژوئیه ۱۹۴۱ ژاپن نیروهای خود را به سمت جنوب هندوچین گسیل داشت تا موقعیت نیروهای بریتانیایی و هلندی در شرق دور را تهدید کند. در پاسخ به این تهدید ایالات متحده، بریتانیا و دیگر دولتهای اروپایی تمام سرمایهها ژاپن را توقیف نموده و تحریم همهجانبه نفتی را علیه ژاپن آغاز کردند.[۱۶۴][۱۶۵] در همان زمان برنامه تهاجمی ژاپن علیه شرق دور شوروی که برای بهرهبرداری از وضعیت جنگی در غرب برنامهریزی گشته بود به واسطه همین تحریمها کنار گذاشته شد.[۱۶۶]
از اوایل ۱۹۴۱ ژاپن و ایالات متحده درگیر مذاکراتی جهت بهبود فضای سیاسی پرتنش میان خود و پایان جنگ در چین بودند. در طول این مذاکرات علیرغم تلاش ژاپن برای ابراز پیشنهادهای جدید ایالات متحده که این پیشنهادهای را کافی نمیدید از پذیرش آن سر باز میزد.[۱۶۷] در همین زمان و به صورت مخفیانه مذاکراتی میان ایالات متحده، بریتانیا و هلند جهت طرح دفاع مشترک در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات از یکی از کشورها در جریان بود.[۱۶۸] رئیسجمهور روزولت نیروهای آمریکایی را در فیلیپین را تقویت نمود و به ژاپنیها اخطار کرد ایالات متحده در برابر تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.[۱۶۸]
ژاپن که در تنگنای تحریمهای بریتانیا، ایالات متحده و هلند قرار گرفته بود و در مذاکرات نیز راهی برای پیشرفت متصور نبود آماده تهاجم میگشت. در ۲۰ نوامبر دولت جدید ژاپن که تحت نخستوزیری توجو هیدکی قرار داشت آخرین پیشنهاد خود را به طرف آمریکایی عرضه کرد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت مینمود در برابر قطع کمکهای ایالات متحده به چین و اتمام تحریمهای نفتی و دیگر تحریمها نیروهای خود را جنوب هندوچین بیرون کشیده و به جنوب شرق آسیا حمله نکند.[۱۶۷] پاسخ طرف آمریکایی در ۲۶ نوامبر مبنی بر این بود که ژاپن باید بدون هیچ شرطی چین را تخلیه نموده و با دولتهای غربی پیمان عدم تخاصم امضا نماید.[۱۶۹] این برای ژاپن بدان معنی بود که یا باید از تمام اهداف و برنامههایش برای چین چشم بپوشد یا آنکه منابع مورد نیاز خود در مستعمرات هلند را با زور تصاحب نماید.[۱۷۰][۱۷۱] نظامیان ژاپنی به هیچ وجه نمیتوانستند گزینه اول را بپذیرند و تحریمهای نفتی را به مثابه اعلان جنگ میدیدند.[۱۷۲]
ژاپنیها برنامهریزی نموده بودند تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه میافت را ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنیها میتوانستند منابع مورد نیاز خود را از جنوب شرقی آسیا استخراج نمایند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده شده بودند دفاع کنند.[۱۷۳][۱۷۴] مدتی بعد و برای جلوگیری از دخالت آمریکا در این طرح، ژاپنیها برنامه داشتند تا ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده را نابود نموده و آنها را از فیلیپین بیرون برانند.[۱۷۵] در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ (۸ دسامبر به وقت آسیا) جنگ اقیانوس آرام با تهاجم نیروهای ژاپنی به موقعیت نیروهای بریتانیایی و آمریکایی آغاز شد.[۱۷۶] این لشکرکشی شامل حمله به پرل هاربر، فیلیپین، مالایا و تایلند[۱۷۶] و نبرد هنگ کنگ بود.[۱۷۷]
این تهاجم باعث شد تا ایالات متحده، بریتانیا، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به صورت رسمی به ژاپن اعلان جنگ نمایند. اتحاد جماهیر شوروی که به شدت مشغول نبردی عظیم با نیروهای محور در غرب بود به مفاد پیمان عدم تخاصم خود با ژاپن پایبند ماند.[۱۷۸] آلمان نازی و باقی کشورهای محور نیز برای اعلام همبستگی با ژاپن و به دلیل آنچه که حمله به کشتیهای آلمانی توسط ایالات متحده به فرمان رئیسجمهور روزولت خوانده میشد[۱۷۹] به ایالات متحده آمریکا اعلان جنگ نمودند.[۱۳۴][۱۸۰]
وقفه در پیشرویهای نیروهای محور (۱۹۴۲–۱۹۴۳)[ویرایش]

در اول ژانویه ۱۹۴۲ چهار پاسبان[۱۸۱] یعنی شوروی، چین، بریتانیا و ایالات متحده به همراه ۲۲ کشور شامل دولتهای در تبعید و دولتهای کوچکتر اعلامیه ملل متحد و منشور آتلانتیک[۱۸۲] را امضا کردند و موافقت نمودند هیچیک به صورت جداگانه با نیروهای محور صلح نکنند.[۱۸۳]
در طول سال ۱۹۴۲ مقامات متفقین در حال بحث و بررسی برای انتخاب استراتژی عالی خود پیرامون جنگ بودند که همه توافق داشتند شکست آلمان باید هدف اول باشد. روسها خواستار بازگشایی جبهه دوم برای کاهش فشار بر شوروی در شرق بودند، آمریکاییها نیز علاقهمند به یک حرکت سر راست و تهاجم به قلب آلمان از طریق فرانسه بودند. در سمت دیگر اما بریتانیاییها میگفتند باید در ابتدا با تهاجم به نواحی پیرامونی آلمان ضمن فرسوده کردن توان نظامی دشمن، روحیه آنها را کاهش داد و جنبشهای مقاومت را تقویت نمود.[۱۸۴] در نهایت بریتانیا توانست ایالات متحده را راضی نماید که تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۲ غیرعملی است و به جای آن بهتر است متفقین به بیرون راندن نیروهای محور از آفریقا تمرکز نمایند.[۱۸۵]
در ابتدای سال ۱۹۴۳ متفقین طی کنفرانس کازابلانکا مفاد اشاره شده در اعلامیههای سال ۱۹۴۲ را بار دیگر مورد تأکید قرار داده و پیشنهاد تسلیم بیقیدوشرط را به دشمنان خود ارائه دادند. آمریکاییها و بریتانیاییها توافق نمودند عملیات را در حوزه دریای مدیترانه ادامه دهند و با حمله به سیسیل و ایتالیا مسیرهای دریای مدیترانه را به صورت کامل امن نمایند.[۱۸۶] هرچند که بریتانیا اصرار داشت عملیات بعدی در بالکان میتواند پای ترکیه را نیز به جنگ باز کند اما در ماه مه ۱۹۴۳ آمریکا تعهد بریتانیا جهت محدود کردن عملیات در حوزه مدیترانه برای انتقال نیروها جهت حمله به خاک اصلی ایتالیا و فرانسه در ۱۹۴۴ را به دست آورد.[۱۸۷]
اقیانوس آرام (۱۹۴۲–۱۹۴۳)[ویرایش]
ژاپن و متحدش تایلند تا انتها آوریل ۱۹۴۲ برمه، مالایا، هند شرقی هلند، سنگاپور و رابائول را ضمن وارد آوردن تلفات سنگین و گرفتن تعداد زیادی اسیر از دست متفقین خارج نمودند.[۱۸۸] در فیلیپین نیز علیرغم دفاع سرسختانه فیلیپینیها و آمریکاییها این جزیره نیز در مه ۱۹۴۲ سقوط کرد و دولت آن به خارج گریخت.[۱۸۹] در برمه ۷ هزار سرباز بریتانیایی که از روز ۱۶ آوریل طی نبرد ینانگویانگ به محاصره افتاده بودند توسط سربازان چینی نجات پیدا کردند.[۱۹۰] در دریای جنوب چین، جاوه و اقیانوس هند[۱۹۱] نیز ژاپنیها در نبردهای دریایی موفق بودند و حتی توانستند خاک استرالیا را بمباران نمایند. در ژانویه ۱۹۴۲ متفقین تنها پیروزی خود بر ژاپنیها را در نبرد چانگشا توسط نیروهای چینی به دست آوردند.[۱۹۲] این پیروزیهای مداوم در برابر نیروهای بریتانیایی و آمریکایی که آماده نبرد نبودند باعث شد ژاپنیها با اعتماد به نفس بیش از حد نیروهای خود را تا حد زیادی پخش کنند.[۱۹۳]
در ابتدای مه ۱۹۴۲ ژاپنی قصد داشتند با یک عملیات آبی خاکی پورت مورزبی را تصرف نموده تا مسیر ارتباطی میان ایالات متحده و استرالیا را قطع نمایند. ژاپنیها اما پس از نبرد دریای مرجان که در قلب آن دو ناو هواپیمابر آمریکایی قرار داشتند مجبور به ملغی کردن این عملیات گشتند.[۱۹۴] تهاجم بعدی ژاپنیها که اینبار به خاطر هجوم دولیتل تحریک گشته بودند اشغال آبسنگ مرجانی میدوی تا بتوانند ناوهای هواپیمابرهای آمریکایی را به تله انداخته و آنها را نابود کنند که به همین واسطه و برای انحراف آمریکاییها، نیروهای خود را جهت اشغال جزایر الوشن به آلاسکا اعزام نمودند.[۱۹۵] این عملیات در ماه ژوئن شروع شد اما آمریکاییها که از اواسط مه کدهای نیروی دریایی ژاپن را شکسته بودند از نقشه ژاپنیها اطلاع کامل داشته و در نبرد میدوی پیروزی قاطعی را در برابر نیروی دریایی امپراتوری ژاپن به دست آوردند.[۱۹۶] در اواسط ماه مه نیروهای ژاپنی برای مجازات نیروهای چینی که به خلبانان آمریکایی زندهمانده از بمباران توکیو کمک کرده بودند کارزار چجیانگ-جیانگشی را آغاز کردند.[۱۹۷][۱۹۸]
ژاپن که در پس از نبرد میدوی قسمت اعظم توان تهاجمی خویش را از دست داده بود تصمیم گرفت تا تلاش برای تصرف پورت مورزبی را اینار از طریق زمین در پیش بگیرند.[۱۹۹] در همین زمان آمریکاییها برنامه داشتند تا با تصرف جزایر سلیمان و به خصوص گوادالکانال قدمهای ابتدایی برای اشغال رابائول که پایگاه اصلی ژاپنیها در جنوب شرق آسیا بود را بردارند.[۲۰۰]
هر دو طرف عملیات خود را در ماه ژوئیه آغاز نمودند اما در اواسط سپتامبر نبرد گوادالکانال به اولویت ژاپنیها تبدیل گشت و به سربازان در گینه نو دستور داده شد تا عملیات به سمت پورت مورزبی را متوقف نموده و به سمت شمال جزیره عقب بنشینند که در آنجا طی نبرد بونا-گونا با سربازان آمریکایی و استرالیایی درگیر شدند.[۲۰۱] گوادالکانال به سرعت تبدیل به مرکز توجه هر دو طرف گشت و میزان بسیار زیادی از سربازان و کشتیها وارد این نبرد شدند تا آنکه در ابتدا سال ۱۹۴۳ ژاپنیها شکست را پذیرفته و از جزیره عقب نشستند.[۲۰۲] در برمه نیز نیروهای کشورهای مشترکالمنافع دو عملیات اصلی را اجرا نمودند. اولین عملیات لشکرکشی به آراکان در اواخر ۱۹۴۲ بود که نتایج فاجعهباری داشت و در مه ۱۹۴۳ نیروهای متفقین مجبور شدند به هند بازگردند.[۲۰۳] عملیات دوم فرستادن نیروهای غیرمنظم به پشت خط ژاپنیها از فوریه بود که تا انتهای آوریل ادامه یافت و نتایج مختلفی داشت.[۲۰۴]
جبههٔ شرقی (۱۹۴۲–۱۹۴۳)[ویرایش]
با وجود شکستهای فراوان، در اوایل سال ۱۹۴۲ آلمانها به همراه متحدان خود توانست جلوی یک حمله بزرگ از سوی شوروی را در مرکز و جنوب روسیه بگیرد و اراضی که در سال قبلش به دست آورده بودند را کماکان به نفع خود حفظ کنند.[۲۰۵] در ماه مه آلمانیها ضمن ایستادگی برابر حمله شوروی در کرچ کنینسولا و خاراکو[۲۰۶] حمله ای را در ژوئن ۱۹۴۲ علیه نقاطی در جنوب روسیه ترتیب دادند تا علاوه بر حفظ موقعیت در مناطق شمالی و جبهه مرکزی، بر منابع نفتی قفقاز و جلگه کوبان نیز تسلط پیدا کنند. آلمانها ارتش جنوب را به دو گروه تقسیم کردند. گروه الف ارتش، بر نقاط پایینی رود دن مسلط شده و از جنوب شرقی به قفقاز حمله کردند، درحالی که گروه ب ارتش به سمت رود ولگا در حرکت بود. شوروی بنا کرد تا موضع خود را در استالینگراد در ولگا برپا کند.[۲۰۷]
در اواسط نوامبر، استالینگراد در طی نبردهای شهری تقریباً به دست نیروهای آلمانی افتاده بود. شوروی دومین ضد حمله زمستانی خود را با محاصره نیروهای آلمانی در استالینگراد و حمله به روژف در نزدیکی مسکو آغاز نمود،[۲۰۸] هرچند که حمله دوم به طرزی فاجعه بار شکست خورد.[۲۰۹] در اوایل ماه فوریه سال ۱۹۴۳ ارتش آلمان متحمل خسارتهای سنگینی شد. نیروهای آلمانی در استالینگراد تحت فشار تسلیم شدند[۲۱۰] و خط مقدم آلمان به پشت موقعیتشان در حملههای تابستان گذشته برگشت داده شد. در اواسط فوریه، پس از آنکه از میزان فشار نیروهای شوروی کاسته شد، آلمان حملهٔ سوم خود به خارکف را کلید زد و استحکاماتی در اطراف جبهه شهر کورسک شوروی ایجاد کرد.[۲۱۱]
اروپای غربی/آتلانتیک و مدیترانه (۱۹۴۲–۱۹۴۳)[ویرایش]
نیروی دریایی آلمان با استفاده از تصمیمات ضعیف فرماندهی نیروی دریایی آمریکا، با تاخت و تاز به آنها روند کشتیرانی متفقین در سواحل آتلانتیک آمریکا را مختل کرد.[۲۱۲]تا نوامبر ۱۹۴۱ نیروهای مشترک، عملیات بازدارنده کروسیدر را در شمال آفریقا اجرایی کرده و تمامی تصرفات ایتالیا و آلمانیها را بازپس گرفتند[۲۱۳]. در شمال آفریقا، آلمانها حمله ای را در ماه ژانویه علیه نیروهای بریتانیایی تدارک دیدند که تا ماه فوریه منجر به عقبنشینی بریتانیا تا نوار غزه شد،[۲۱۴] این مسئله سبب شد تا آرامشی نسبی به نفع نازیها بر نبرد حاکم شود که آلمان از آن برای آماده کردن خود جهت حملات آینده استفاده کرد.[۲۱۵] نگرانیهای بریتانیا مبنی بر اینکه ممکن است ژاپن پایگاههای نظامی خود را در ویشی دایر کند، باعث شد تا در اوایل می ۱۹۴۲ حملاتی علیه این جزیره را ترتیب دهد.[۲۱۶] حمله متحدین به لیبی باعث شد تا متفقین مجبور به عقبنشینی در عمق خاک مصر شوند و این روند تاجایی ادامه پیدا کرد که نهایتاً نیروهای محور در جریان نبرد المعالمین متوقف شدند.[۲۱۷] در این قاره، حمله کماندوهای متفقین بر اهدافی استراتژیک باعث تشدید فاجعه دیپ راید شد و نشان داد که نیروهای غربی متفقین در اجرای عملیاتهای حمله در غرب اروپا تحت شرایطی که از نظر تجهیزات و امنیت عملیاتی آمادهسازی نشدند، ناتوان هستند.[۲۱۸]در اوت ۱۹۴۲، متفقین موفق شدند تا به هرقیمت نبرد دوم العلمین[۲۱۹] را دفع کنند و تدارکات لازم را به محاصرهشدگان جزیره مالت تحویل دهند.[۲۲۰] چند ماه بعد متفقین حمله خود به مصر را ترتیب دادند و نیروهای محور را مجبور به عقبنشینی کرده و حرکت خود به سوی غرب لیبی را آغاز کردند.[۲۲۱]این حمله اندکی پس از فرود نیروهای انگلیسی-آمریکایی در شمال آفریقای فرانوسی که منجر به پیوستن این مناطق به اراضی متفقین شد کلید خورد.[۲۲۲] هیتلر در پاسخ به ازدست دادن مستعمره فرانسه با تدارک دیدن حمله ای برای اشغال ویشی دست به مقابلهبهمثل زد. اگرچه نیروهای ویشی اقدامی برای مقابله علیه این نقص آتشبس نکردند اما موفق شدند تا ناوگان خود را پیش از آن که به دست نیروهای هیتلر بیفتد نابود کنند. نیروهای محور در آفریقا به تونس عقبنشینی کردند، که البته در می ۱۹۴۳ به دست نیروهای متفقین فتح شد. در ژوئن ۱۹۴۳ نیروهای بریتانیایی و آمریکایی ائتلافی برای بمباران نقاط استراتژیک علیه آلمان، با هدف تضعیف اقتصاد جنگی، تضعیف روحیه حریف و تخریب خانههای ساکنین تدارک دیدند. بمباران هامبورگ آغاز این حملات بود که منجر به وارد آمدن خسارتهای سنگین بر زیرساختهای این مرکز صنعتی مهم شد.
پیشرفت دوبارهٔ نیروهای متفقین (۱۹۴۳–۱۹۴۴)[ویرایش]

پس از عملیات گوادالکانال متفقین چندین عملیات علیه ژاپن را در آبهای اقیانوس آرام ترتیب دادند. در ماه مه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکایی و کانادایی برای از بین بردن نیروهای ژاپنی در الوشن اعزام شدند.[۲۲۳] خیلی زود، ایالات متحده که از همراهی نیروهای استرالیایی و نیوزلندی برخوردار بود عملیاتی بزرگ را برای قرق کردن رابول با محاصره جزیرههای تسلیم شده ترتیب داد و محیط پیرامونی اقیانوس آرام در پیرامون ژاپن در جزایر مارشال و گیلبرت را اشغال کرد.[۲۲۴] تا پایان مارس ۱۹۴۴، متحدین به هردو هدف خود رسیدند و همینطور پایگاه اصلی ژاپن در تورک در جزایر کارولین را نیز تخلیه کردند. در ماه آوریل نیز متفقین عملیاتی را برای بازپسگیری گینه غربی آغاز کردند.[۲۲۵]
در اتحاد جماهیر شوروی، هم آلمان و هم نیروهای شوروی بهار و اوایل تابستان ۱۹۴۳ را صرف آماده شدن برای نبردی بزرگ در مرکز روسیه کردند. در ۴ ژوئیه ۱۹۴۳ آلمان به نیروهای شوروی در اطراف کورسک حمله کرد. ظرف تنها یک هفته، نیروهای آلمانی، خسته از دفاع منظم و قدرتمند شوروی[۲۲۶] از هیتلر دستور لغو عملیات را گرفتند. این اولین باری بود که هیتلر عملیاتی را پیش از نایل آمدن به موفقیت تاکتیکی یا عملیاتی لغو میکرد.[۲۲۷] این تصمیم هیتلر تاحدی نیز تحت تأثیر حملات نیروهای غربی متفقین به سیسیل در ۹ ژوئیه و شکستهای پیاپی ایتالیا بود که منجر به برکناری و دستگیری موسولینی در اواخر ماه شد.[۲۲۸]
در ۱۲ ژوئیه ۱۹۴۳، شوروی ضد حمله ای علیه آلمان ترتیب داد که در نتیجه آن نه تنها هرگونه شانس پیروزی را از آلمانها گرفت، که آنها را در شرق نیز گرفتار کرد. پیروزی شوروی در کورسک پایانی بر برتری آلمان بود[۲۲۹] و ابتکار عمل در جبهه شرقی را نیز به دست گرفت.[۲۳۰][۲۳۱] آلمانها تلاش کردند تا با عجله موقعیتشان در جبهه شرقی، که در امتداد استحکامات خط پنتر ووتان بود را تثبیت کنند. پیروزی شوروی در کورسک نمایانگر پایان برتری آلمان قلمداد شد و ابتکار عمل در جبهه شرقی را به روسیه داد. آلمانها تلاش کردند تا موقعیتشان در جبهه شرقی را بهبود بخشند اما شوروی تلاششان را در اسمولنسک و با عملیات دنیپر ناکام نمود.[۲۳۲]

در سوم اکتبر ۱۹۴۳، متفقین غربی پس از آتشبس موقت ایتالیا، به خاک این کشور یورش بردند.[۲۳۳] آلمان با کمک فاشیستها به منظور تلافی، با خلع سلاح کردن نیروهای ایتالیایی که در بسیاری از نقاط بدون دستور ویژهای بودند، کنترل نظامی مناطق ایتالیا را در دست گرفت[۲۳۴] و یک سلسله خطوط دفاعی را ایجاد کرد.[۲۳۵] همچنین نیروهای ویژه آلمانی، موسولینی را که بازداشت شده بود نجات دادند. او بلافاصله در ایتالیایی که به اشغال آلمانها درآمده بود حکومتی دستنشانده تحت عنوان جمهوری اجتماعی ایتالیا را ایجاد کرد[۲۳۶] که این مسئله خود پیش زمینه وقوع جنگ شهری ایتالیا شد. متفقین تا هنگام رسیدن به خط دفاعی اصلی آلمان در اواسط نوامبر، در چندین خط مقدم دیگر جنگیدند.[۲۳۷]
عملیات آلمانها در اقیانوس اطلس نیز تحمیل شد. در ماه می ۱۹۴۳، اقدامات متقابل متفقین به طرز چشمگیری افزایش یافت، تاجایی که زیردریایی آلمانی پس از متحمل شدن تلفات بسیار ناچار به توقف موقتی عملیات اقیانوس اطلس شد.[۲۳۸] در نوامبر ۱۹۴۳، فرانکلین دی روزولت و وینستون چرچیل با چیانگ کای-سیک در قاهره و سپس با جوزف استالین در تهران ملاقات کردند.[۲۳۹] کنفرانس پیشین، سیاستهای باز پسدهی اراضی ژاپنی پس از جنگ را مشخص کرد[۲۴۰] و برنامهریزی نظامی برای نبرد برمه را دربرداشت،[۲۴۱] در حالی که کنفرانس دوم شامل این بود که متفقین غربی بایستی در سال ۱۹۴۴ به اروپا حمله کرده و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی باید سه ماه پس از شکست آلمانها به ژاپن اعلان جنگ دهد.[۲۴۲]
از نوامبر ۱۹۴۳، درطول هفت هفته از جنگ چانگد، چینیها در حالی که منتظر کمک متفقین بودند ژاپن را مجبور کردند تا به قیمتی گزاف وارد یک جنگ فرسایشی شود.[۲۴۳][۲۴۴][۲۴۵] در ژانویه ۱۹۴۴، متفقین سلسله حملاتی را علیه خط در مونته کاسینو صورت دادند و سعی کردند با فرود در آنزیو از جناح خارجی به دشمن ضربه بزنند.[۲۴۶]
در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۴، نیروهای شوروی یورشی وسیع علیه نیروهای آلمانی در لنینگراد را آغاز کردند و نهایتاً به بزرگترین و مرگبارترین محاصره تاریخ پایان دادند.[۲۴۷] حمله فوق پیش از جنگ در مرز استونی توسط گروه شمالی ارتش آلمان با کمک استونیاییهایی که امید به استقلال دوباره کشورشان داشتند متوقف شد.[۲۴۸] این توقف، سرعت عملیات متعاقب شوروی در منطقه دریای بالتیک را گرفت. در اواخر می ۱۹۴۴، شوروی کریمه را آزاد کرد، تا حد زیادی نیروهای محور را از اوکراین خارج کرده و به رومانی یورش برد که البته توسط نیروهای محور دفع شد.[۲۴۹] حملات متفقین به ایتالیا موفقیتآمیز بود و به قیمت اجازه دادن به چندین لشکر آلمانی برای عقبنشینی، در ۴ ژوئن، روم فتح شد.[۲۵۰]
متفقین در سرزمینهای آسیایی موفقیتهای پیاپیی داشتند. در مارس سال ۱۹۴۴، ژاپنیها دو حمله را یکی علیه نیروهای انگلیسی در آسام هند[۲۵۱] و اندکی بعد حمله ای را علیه مواضع مشترکالمنافع در ایمفال و کوهیما صورت دادند.[۲۵۲] در ماه مه ۱۹۴۴، نیروهای بریتانیایی ضدحمله ای را ترتیب دادند که منجر شد سربازان ژاپنی تا ماه ژوئیه به برمه عقبنشینی کنند[۲۵۲] و نیروهای چینی که در اواخر سال ۱۹۴۳ به شمال برمه یورش برده بودند، سربازان ژاپنی در مییتکینا را محاصره کردند.[۲۵۳] دومین حمله ژاپن به چین با هدف نابودی نیروهای اصلی ارتش چین، تأمین امنیت راهآهن قلمرو ژاپن و تصرف فرودگاههای متفقین انجام شد.[۲۵۴] تا ماه ژوئن، ژاپنیها استان هنان را فتح کرده و حملات جدیدی به چانگشا در استان هونان را کلید زدند.[۲۵۵]
تنگ کردن حلقهٔ محاصره توسط متفقین (۱۹۴۴)[ویرایش]
در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ (معروف به روز دی)، پس از سه سال فشار مداوم از سوی اتحاد جماهیر شوروی،[۲۵۶] متفقین غربی به شمال فرانسه حمله کردند. پس از انتصاب چند واحد متفقین از ایتالیا، آنها همچنین به جنوب فرانسه یورش بردند.[۲۵۷] استقرار نیروها موفقیتآمیز بودند و منجر به شکست یگانهای ارتش آلمان در فرانسه شدند. پاریس در ۲۵ اوت به واسطه مقاومتهای محلی و همکاری نیروهای آزاد فرانسوی که هردو به تحت فرماندهی ژنرال چارلز دوگل هدایت میشدند آزاد شد[۲۵۸] و متفقین نیز در باقی سال به عقب راندن نیروهای آلمانی از اروپای غربی را ادامه دادند. یک عملیات گسترده هوایی برای نفوذ به شمال آلمان که از هلند کلید خورده بود با شکست مواجه شد.[۲۵۹] پس از آن متفقین غربی به کندی وارد مرزهای آلمان شدند اما پس از یک حمله گسترده با نام عملیات ملکه، نتوانستند از رودخانه روهر عبور کنند. در ایتالیا، پیشروی متفقین بابت برخوردن به آخرین خطوط دفاعی مهم آلمانها سرعت خود را از دست داد.[۲۶۰]
در ۲۲ ژوئن، شوروی یک حمله استراتژیک به بلاروس را صورت داد که تقریباً کل گروه مرکزی ارتش آلمان را نابود کرد.[۲۶۱] خیلی زود، شوروی حملاتی استراتژیک را علیه نازیها ترتیب داد که منجر به شکست و خروج دستههای ارتش آلمان از اوکراین غربی و لهستان شرقی شد. شوروی کمیته آزادی ملی لهستان را با هدف اعمال کنترل بر قلمرو لهستان و مبارزه با آرمیا کرجیوا لهستانی تشکیل داد. ارتش سرخ شوروی در محدوده پراگا در سوی دیگر رود ویستولا مانده بود و منفعلانه سرکوب خیزش مردمی در ورشو توسط آلمانها را که توسط آرمیا کراجوا شروع شده بود را نظاره میکرد.[۲۶۲] قیام ملی در اسلواکی نیز توسط آلمانیها سرکوب شد.[نیازمند منبع] حمله استراتژیک ارتش سرخ به شرق رومانی بخشهایی عمده از نیروهای آلمانی را نابود کرد و کودتایی موفقی در رومانی و بلغارستان را باعث شد و به دنبال این تغییرات، کشورهای فوق به سوی متفقین گرویدند.[۲۶۳]
در سپتامبر سال ۱۹۴۴، دستههای ارتش شوروی با ورود به یوگسلاوی باعث عقبنشینی برقآسای گروههای اف و ای در یونان، آلبانی و یوگسلاوی شدند، پیش از این که از هم جدا شوند.[۲۶۴] با این حساب، کمونسیتهای پیشرو پارتیزان تحت رهبری مارشال جوسیپ بروز تیتو، که در سابقه خود رهبری موفقیتآمیز گروههای مبارز چریکی علیه اشغالگریها را از سال ۱۹۴۱ در دست داشت، بخش عمده یوگسلاوی را به کنترل خود درآورد و اقدامات علیه نیروهای آلمانی در جنوب را با تأخیر مواجه کرد. در شمال صربستان، ارتش سرخ، با مایت محدود نیروهای بلغاری، در آزادسازی مشترک پایتخت بلگراد در ۲۰ اکتبر به پارتیزانها کمک کرد. پس از چندی، شوروی حمله گستردهای را علیه مجارستان تحت اشغال آلمان انجام داد که تا سقوط بوداپست در فوریه ۱۹۴۵ ادامه یافت.[۲۶۵] برخلاف توفیقات فراوان شوروی در بالکان، مقاومت تند تیز فنلاندیها علیه حملات شوروی در کارولین ایسموس، اشغالگری شوروی را دفع کرد و در شرایطی متعادل آتشبس شوروی و فنلاند را منجر شد،[۲۶۶] هرچند فنلاند ناچار به اعلان جنگ علیه متحد سابق خود، آلمان نازی، گردید.[۲۶۷]
با شروع ژوئیه سال ۱۹۴۴، نیروهای مشترکالمنافع در جنوب شرقی آسیا محاصره ژاپنیها را در آسام دفع کردند و ژاپنیها را به سمت رودخانه چیندوین عقب رانده[۲۶۸] و در حالی که چینیها میتکیانا را به اشغال خود درآوردند. در سپتامبر سال ۱۹۴۴، نیروهای چینی کوه اسونگ را تصرف کرده و جاده برمه را مجدداً گشودند.[۲۶۹] در چین، ژاپنیها توفیق بیشتری داشتند و در نهایت توانستند چانگشا را در میانه ژوئن و هنگیانگ را تا اوایل اوت به تصرف خود درآورند.[۲۷۰] خیلی زود، به استان گوانگژی حمله کردند و تا پایان ماه نوامبر در نبردهای اصلی برابر نیروهای چینی در گیلین و لیوژو به پیروزی رسیدند[۲۷۱] و بین نیروهای خود در چین و هندوچین پل ارتباطی برقرار کردند.[۲۷۲]
در اقیانوس آرام، نیروهای آمریکایی همچنان به فشارهایشان در اطراف اراضی ژاپنیها ادامه دادند. در اواسط ژوئن ۱۹۴۴، آنها حمله خود علیه در جزایر ماریانا و پالائو را کلید زده و قاطعانه نیروهای ژاپنی را در نبرد دریای فیلیپین شکست دادند. این شکستها منجر به استعفای نخستوزیر ژاپن، هیدکی توجو شد و پایگاههای هوایی ایالات متحده را برای انجام حملات شدید بمب افکنهای سنگین به سرزمین ژاپن آماده کرد. در اواخر اکتبر، نیروهای آمریکایی به جزیره لیایت فیلیپینی یورش برده و اندکی بعد نیروهای دریایی متفقین پیروزی بزرگ دیگری را در نبرد خلیج لیته، یکی از بزرگترین نبردهای دریایی تاریخ به دست آورد.[۲۷۳]
سقوط نیروهای محور و پیروزی نیروهای متفقین (۱۹۴۴–۱۹۴۵)[ویرایش]
در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان در جبهه غربی با استفاده از بخش عمده نیروهای باقی مانده خود آخرین تلاشهایش را برای انجام یک ضدحمله با هدف ایجاد شکاف بین نیروهای متفقین غربی در اردنس و مرز فرانسه صورت داد و بخش عمده نیروهای متفقین را به محاصره درآورد و بندر تأمین نیازهای اساسی آنها در آنتورپ را متصرف کرد تا بتواند از آن به عنوان امتیازی برای نیل به یک توافق سیاسی استفاده کند.[۲۷۴] تا ماه ژانویه، این عملیات بدون نایل آمدن به هرگونه از اهداف استراتژیکش دفع شد.[۲۷۴] در ایتالیا، متفقین غربی در پس خطوط دفاعی آلمانها متوقف شدند. در میانه ژانویه ۱۹۴۵، اتحاد جماهیر، به همراه لهستانیها به لهستان حمله کرده و از ویستولا به سوی رودخانه اودر در در آلمان پیشروی کرده و پروس شرقی را نیز گرفتند.[۲۷۵] در ۴ فوریه، شوروی، بریتانیا و ایالات متحده در کنفرانس یالتا گرد هم آمدند. آنها درخصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق کرده و بناکردند تا شوروی نیز به جنگ علیه ژاپن پیوندد.[۲۷۶]
در ماه فوریه، شوروی وارد سیلزی و پومرانیا شد، در حالی که متفقین غربی نیز وارد خاک غرب آلمان شدند و راه رودخانه راین را بستند. در ماه مارس، متفقین غربی با عبور از رودخانه راین در شمال نیروهای گروه ب ارتش آلمان را محاصره کردند.[۲۷۷] در اوان ماه مارس، آلمان آخرین حمله بزرگ خود علیه نیروهای شوروی در مجارستان را کلید زد. هدف از این حمله حفاظت از آخرین ذخایر نفتی خود و همینطور بازپسگیری بوداپست بود. ظرف دو هفته، حمله دفع شده و شوروی با پیش رفتن تا شهر وین آنجا را به تصرف خود درآورد. در اوایل ماه آوریل، میروهای شوروی کونیگسبرگ را فتح کردند، در سوی دیگر متفقین غربی نیز سرانجام به ایتالیا هجوم برده و سراسر آلمان غربی در هامبورگ تا نورنبرگ را به تصرف خود درآوردند. نیروهای آمریکایی و شوروی در ۲۵ام آوریل در رودخانه البه به هم رسیده و چند محموله تصرف نشده را در جنوب آلمان و اطراف برلین رها کردند.
نیروهای شوروی و لهستانی در اواخر آوریل به برلین یورش برده و شهر را محاصره نمودند. در ایتالیا، نیروهای ایتالیایی در ۲۹ آوریل تسلیم شدند. در ۳۰ آوریل، ساختمان رایشتاگ فتح شد و این نشان شکست نظامی نازیهای آلمان قلم داد میشد.[۲۷۸] پادگان نظامی برلین در ۲ می تسلیم شد.
در این دوره چند تحول در رهبری رخ داد. در ۱۲ام آوریل، مقام ریاست جمهوری ایالات متحده، تئودور روزولت درگذشت و هری اس ترومن تحت عنوان جانشین او به قدرت رسید. در ۲۸ آوریل بنیتو موسولینی توسط چریکهای ایتالیی کشته شد.[۲۷۹] دوروز بعد، هیتلر در جریان محاصره برلین خودکشی کرده و دریاسالار کارل دونیتس جانشین وی گردید.[۲۸۰]
تسلیم بیقیدوشرط در اروپا در روز هفتم و هشتم می امضا شد که تا انتهای هشتم می ماه عملی شود.[۲۸۱] گروه مرکزی ارتش آلمان تا ۱۱ می به مقاومت ادامه داد.[۲۸۲]
در صحنه نبرد اقیانوس آرام، آمریکاییها به همراه نیروهای مشترکالمنافع فلیپینی در خاک فلیپین پیشروی میکردند و لیت را تا پایان آوریل ۱۹۴۵ پاکسازی نمودند. آنها تا ژانویه سال ۱۹۴۵ به لوزون رسیدند و مانیل را نیز تا ماه مارس پس گرفتند. نبرد در میندانائو و سایر جزایر فلیپین تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۸۳] درهمین حال، نیروی هوایی ایالات متحده برای تضعیف روحیه مردم و از بین بردن صنعت در ژاپن اقدام به انداختن بمبهای آتشزا بر فراز شهرهای مهم و استراتژیک ژاپن کرد. در ۹ و ۱۰ مارس حملهٔ هوایی وسیعی بر فراز توکیو صورت گرفت که مرگبارترین بمباران هوایی متعارف در طول تمام تاریخ برآورد شد.[۲۸۴]
در ماه مه ۱۹۴۵، نیروهای استرالیایی در بورنئو فرود آمدند و میدانهای نفتی آنجا را به تصرف خود درآوردند. نیروهای بریتانیایی آمریکایی و چینی، ژاپن را در شمال برمه شکست دادند و بریتانیا در ۳ مارس برای رسیدن به رانگون تلاش میکرد.[۲۸۵] نیروهای چینی ضدحملهای را در غرب هونان آغاز کردند که بین ۶ آوریل تا ۷ ژوئن ۱۹۴۵ رخ داد. نیروی دریایی آمریکا به همراه نیروهای آبی خاکی نیز با حرکت به سوی ژاپن ایووجیما را تا ماه مارس گرفته و در انتهای ژوئن اوکیناوا را تصرف کردند.[۲۸۶] در همین زمان زیردریاییهای آمریکایی واردات ژاپن را فلج کرده و توانایی تأمین نیازهای اساسی نیروهایی که خارج از ژاپن میجنگیدند را به شدت کاهش دادند.[۲۸۷] در یازدهم ژولای، رهبران متفقین در پوتسدام آلمان دیدار کردند. آنها مجدداً بر توافقنامههای پیشین خود با آلمان تأکید ورزیده[۲۸۸] و دولتهای آمریکا، انگلیس و چین مجدداً خواستار تسلیم بی قید شرط ژاپن شدند و بیان کردند که «گزینهٔ جایگزین برای ژاپن، ویرانی سریع و کامل است».[۲۸۹] در طول همین کنفرانس بود که انگلستان نیز انتخابات عمومی خود را برگزار نمود و کلمنت اتلت را جایگزین نخستوزیری وینستون چرچیل نمود.[۲۹۰]

لحظهٔ امضای سند قرارداد تسلیم آلمان ساعت ۲۳ و ۴۵ دقیقهٔ شامگاه ۸ مه ۱۹۴۵ میلادی به ثبت رسیدهاست.[۲۹۱]
ژاپن که باور داشت میتواند شرایط مذاکره را به گونه ای پیش ببرد که در شرایط مطلوب تری تسلیم شود، تسلیم بی قید شرط را رد نمود.[۲۹۲] در اوایل اوت، آمریکا بمبهای اتمی خود را روی دو شهر ناکازاکی و هیروشیما انداخت. در اثنای دو بمباران اتمی، شوروی براساس مفاد عهدنامه یالتا، به نیروهای ژاپنی در منچوری حمله کرد و ارتش کوانتونگ را که بزرگترین نیروهای نظامی ژاپن را شامل میشد را شکست داد.[۲۹۳] بدین ترتیب رهبران ارتش امپراتوری ژاپن متقاعد شدند تا شرایط تسلیم بی قید شرط را بپذیرند.[۲۹۴] همچنین ارتش سرخ بخش جنوبی جزیره ساخالین و جزایر کوریل را تصرف نمود. در ۱۵ اوت ۱۹۴۵، ژاپن تسلیم شد و مدارک تسلیم سرانجام در خلیج توکیو بر عرشه کشتی جنگی آمریکا یو اس اس میزوری در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ به امضا رسید و به جنگ پایان داد.[۲۹۵]
پیامدها[ویرایش]
متفقین در اتریش و آلمان دولتهای اشغالی تأسیس کردند؛ اولی به کشوری بیطرف تبدیل شد که با هیچ بلوک سیاسی متحد نبود. دومی به مناطق اشغال غربی و شرقی تقسیم شده بود که بهترتیب بهدست متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی کنترل میشدند. اجرای برنامه نازیزدایی در آلمان منجر به پیگرد قانونی جنایتکاران جنگی نازی در دادگاه نورنبرگ و عزل نازیهای سابق از قدرت شد؛ اگرچه این سیاست به سمت عفو و ادغام مجدد نازیهای سابق در جامعه آلمان غربی پیش رفت.[۲۹۶]
آلمان یکچهارم قلمرو پیش از جنگ (۱۹۳۷) خود را از دست داد. در میان سرزمینهای شرقی، سیلزی، نویمارک و بیشتر پومرانی به لهستان رسید[۲۹۷] و پروس شرقی بین لهستان و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شد؛ به دنبال این اتفاق نُه میلیون آلمانی از این استانها به آلمان رانده شدند.[۲۹۸][۲۹۹] سه میلیون آلمانی نیز از سودتنلند در چکسلواکی به این سرنوشت دچار آمدند. تا دهه ۱۹۵۰ میلادی یکپنجم آلمانیهای غربی از شرق آلمان پناهنده شده بودند. اتحاد جماهیر شوروی استانهای لهستان را نیز در شرق خط کرزن به دست گرفت[۳۰۰] که در نتیجه آن دو میلیون لهستانی اخراج شدند.[۲۹۹][۳۰۱] شمال شرقی رومانی،[۳۰۲][۳۰۳] بخش شرقی فنلاند،[۳۰۴] و سه کشور حوزه بالتیک در اتحاد جماهیر شوروی گنجانیده شدند.[۳۰۵][۳۰۶]

متفقین در راستای حفظ صلح جهانی،[۳۰۷] سازمان ملل متحد را تشکیل دادند، که رسماً در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ بهوجود آمد[۳۰۸] و اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سال ۱۹۴۸ به عنوان یک استاندارد مشترک برای همه کشورهای عضو تصویب کرد.[۳۰۹] قدرتهای بزرگی که پیروز جنگ بودند - فرانسه، چین، انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده - عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل شدند.[۷] این پنج عضو دائم تا امروز باقی ماندهاند، اگرچه دو تغییر کرسی بین جمهوری چین و جمهوری خلق چین در سال ۱۹۷۱، و اتحاد جماهیر شوروی و دولت جانشین آن، روسیه، به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، رخ دادهاست. اتحاد بین متفقین غربی و اتحاد جماهیر شوروی حتی قبل از پایان جنگ نیز رو به زوال بود.[۳۱۰]
آلمان به صورت دفاکتو تقسیم شده بود و دو کشور مستقل، جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان،[۳۱۱] در مرز مناطق تحت اشغال متفقین و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شدند. بقیه اروپا نیز به حوزههای نفوذ غربی و اتحاد جماهیر شوروی تقسیم شدند.[۳۱۲] اکثر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با پشتیبانی کامل یا جزئی مقامات اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی، وارد حوزه اتحاد جماهیر شوروی شدند که منجر به ایجاد رژیمهایی تحت رهبری کمونیسم شد. در نتیجه، آلمان شرقی،[۳۱۳] لهستان، مجارستان، رومانی، چکسلواکی و آلبانی[۳۱۴] کشورهای اقماری شوروی شدند. یوگسلاوی کمونیستی سیاستی مستقل در پیش گرفت و باعث ایجاد تنش با اتحاد جماهیر شوروی شد.[۳۱۵]
تقسیم پس از جنگ جهان توسط دو اتحاد نظامی بینالمللی، باعث ایجاد ناتو به رهبری ایالات متحده و پیمان ورشو به رهبری اتحادی جماهیر شوروی شد.[۳۱۶] دوره طولانی تنشهای سیاسی و رقابت نظامی بین آنها، جنگ سرد با یک مسابقه تسلیحاتی بیسابقه و جنگهای نیابتی را بههمراه داشت.[۳۱۷]
در آسیا، ایالات متحده ژاپن را اشغال کرد و جزایر سابق ژاپن را در اقیانوس آرام غربی در اختیار گرفت، در حالی که شورویها ساخالین و جزایر کوریل را ضمیمه خود کردند.[۳۱۸] کره، که قبلاً تحت حکومت ژاپن بود، بین سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ از سوی اتحاد جماهیر شوروی در شمال و ایالات متحده در جنوب تقسیم و اشغال شد. جمهوریهای جداگانه در سال ۱۹۴۸ و در دو طرف مدار ۳۸ درجه شمالی ظهور کردند و هر کدام ادعا میکردند که دولت مشروع تمام کره هستند که در نهایت به جنگ کره منجر شد.[۳۱۹]
در چین، نیروهای ناسیونالیستی و کمونیستی در ژوئن ۱۹۴۶ جنگ داخلی را از سر گرفتند. نیروهای کمونیست پیروز شدند و جمهوری خلق چین را در سرزمین اصلی تأسیس کردند، در حالی که نیروهای ناسیونالیست در سال ۱۹۴۹ به تایوان عقبنشینی کردند.[۳۲۰] در خاورمیانه، مخالفت اعراب با برنامه سازمان ملل برای تقسیم فلسطین و ایجاد اسرائیل نشانگر تشدید درگیری اعراب و اسرائیل بود. در حالی که قدرتهای اروپایی تلاش میکردند تا بخشی از یا تمام امپراتوریهای استعماری خود را حفظ کنند، از دست دادن اعتبار و منابعی که در طول جنگ داشتند، این نتیجه را ناکام گذاشت و به استعمارزدایی منجر شد.[۳۲۱][۳۲۲]
اقتصاد جهانی از جنگ رنج میبرد، گرچه کشورهای شرکتکننده سرنوشتهای متفاوتی پیدا کردند؛ ایالات متحده بسیار ثروتمندتر از سایر کشورها ظاهر شد که منجر به رشد موالید در آن شد و تا سال ۱۹۵۰ تولید ناخالص داخلی آن به ازای هر فرد بسیار بالاتر از هر یک از قدرتهای دیگر بود؛ در نتیجه آمریکا بر اقتصاد جهانی حاکم شد.[۳۲۳] انگلیس و آمریکا سیاست خلع سلاح صنعتی در آلمان غربی را در سالهای ۱۹۴۵–۱۹۴۸ دنبال کردند.[۳۲۴] اما به دلیل وابستگی متقابل تجارت بینالمللی، این اتفاق منجر به رکود اقتصادی اروپا و تأخیر در بهبود وضعیت آن برای چندین سال شد.[۳۲۵][۳۲۶]
بهبود وضعیت اروپا با اصلاحات ارزی در اواسط سال ۱۹۴۸ در آلمان غربی آغاز شد و با آزادسازی سیاست اقتصادی اروپا که برنامه مارشال (۱۹۴۸–۱۹۵۱) هم مستقیم و هم بهطور غیرمستقیم به آن دامن میزد، تشدید شد.[۳۲۷][۳۲۸] بهبود وضعیت اقتصادی آلمان غربی پس از سال ۱۹۴۸ معجزه اقتصادی آلمان خوانده شد.[۳۲۹] ایتالیا نیز رونق اقتصادی را تجربه کرد[۳۳۰] و اقتصاد فرانسه دوباره صعود کرد.[۳۳۱] در مقابل، انگلستان در وضعیت ویرانی اقتصادی قرار داشت،[۳۳۲] و با اینکه حدود یک چهارم از کل کمکهای برنامه مارشال را دریافت کرد (بیش از هر کشور اروپایی)،[۳۳۳] روند افت نسبی اقتصادیاش در دهههای بعد نیز ادامه داشت.[۳۳۴]
اتحاد جماهیر شوروی، علیرغم ضررهای عظیم انسانی و مادی، افزایش سریع تولید را بلافاصله پس از جنگ تجربه کرد.[۳۳۵] ژاپن رشد اقتصادی فوقالعاده سریعی را تجربه کرد و تا دهه ۱۹۸۰ به یکی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان تبدیل شد.[۳۳۶] چین تا سال ۱۹۵۲ به تولید صنعتی پیش از جنگ خود بازگشت.[۳۳۷]
اثرات[ویرایش]
تلفات و جنایات جنگی[ویرایش]
از آنجا که بسیاری از تلفات و کشتههای این جنگ در هیچجا ثبت نشدهاست نظرات پیرامون تعداد کشته شدگان جنگ جهانی دوم بسیار متغیر است.[۳۳۸] بیشترین تخمینها حکایت از ۶۰ میلیون نفر تلفات دارند که از این تعداد ۲۰ میلیون تن نظامی و ۴۰ میلیون نفر دیگر غیرنظامیانی بودند[۳۳۹][۳۴۰][۳۴۱] که بیشترشان در اثر نسلکشیها، کشتار جمعی، بمبارانها، بیماریها و قحطیهای برنامهریزی شده جان خود را از دست دادند.[نیازمند منبع]
شوروی حدود ۲۷ میلیون نفر در جنگ تلفات داد[۳۴۲] که شامل ۸٫۷ میلیون نظامی و ۱۹ میلیون تلفات غیرنظامی میشود.[۳۴۳] یکچهارم مردم شوروی زخمی یا کشته شدند.[۳۴۴] آلمان ۵٫۳ میلیون تلفات نظامی داشت که بیشتر این میزان در جبههٔ شرقی و در حین آخرین نبردهای درون آلمان وارد شده بود.[۳۴۵]
از کل تلفات نزدیک به ۸۵ درصد آن متعلق به متفقین (غالباً اهالی شوروی و چین) است[۳۴۶] که بیشتر آنها در اثر جنایات جنگی آلمان و ژاپن در نواحی اشغالی به وجود آمد. تخمینها حاکی از این است که بین ۱۱[۳۴۷] تا ۱۷[۳۴۸] میلیون نفر از تلفات غیرنظامی به صورت مستقیم و غیرمستقیم نتیجه سیاستهای نژادپرستانه نازیها از جمله کشتار کولیها، همجنسگرایان و هولوکاست است. علاوه بر این حداقل ۱٫۹ میلیون نفر از لهستانیها[۳۴۹][۳۵۰] و میلیونها اسلاو دیگر (شامل روسها، اوکراینیها و بلاروسها) به همراه دیگر اقلیتها در اثر سیاستهای آلمان جان خود را از دست دادند.[۳۴۸][۳۵۱] در بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ بیش از ۲۰۰ هزار نفر از صربها به علاوه کولیها و یهودیان توسط جبهه انقلابی کرواسی که طرفدار نازیها بود در یوگسلاوی شکنجه و کشته شدند.[۳۵۲] بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی نیز توسط ارتش مبارزان اوکراینی طی سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ کشته شدند[۳۵۳] که در پاسخ به آن ارتش میهنی و دیگر گروههای لهستانی در حملات انتقامجویانه خود جان ۱۰ تا ۱۵ هزار اوکراینی را گرفتند.[۳۵۴]

در آسیا و اقیانوس آرام نیز نزدیک ۱۰ میلیون نفر غیرنظامی که بیشتر آنها چینی بودند (قریب به ۷٫۵ میلیون نفر)[۳۵۵] جان خود را از دست دادند.[۳۵۶] یکی از مهمترین جنایات ژاپنیها کشتار نانجینگ است که طی آن پنجاه تا سیصد هزار غیرنظامی چینی مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شدند.[۳۵۷] میتسویوشی هیمتا گزارش داده که ۲٫۷ میلیون تلفات در طول سیاست سه همگان وارد شدهاست. ژنرال یاسوجی اوکامورا این سیاست را در هیپی و شاندونگ اجرایی کرد.[۳۵۸]
نیروهای محور از سلاحهای بیولوژیک و شیمیایی نیز استفاده میکردند. نیروی زمینی امپراتوری ژاپن طیف گستردهای این سلاحها را در جنگ با چین (بنگرید به واحد ۷۳۱)[۳۵۹][۳۶۰] و درگیریهای مرزی اولیه با شوروی به کار میبرد.[۳۶۱] علاوه بر این آلمانیها و ژاپنیها این سلاحها را بر روی غیرنظامیان[۳۶۲] و گاهی اسیران جنگی آزمایش میکردند.[۳۶۳]
شوروی نیز در طول جنگ دست به جنایتهایی زد که کشتار کاتین یکی از مهمترین آنهاست که در آن ۲۲ هزار افسر لهستانی در طی چند روز اعدام شدند.[۳۶۴] کمیساریای خلق در امور داخلی نیز در این دوره هزاران مخالف سیاسی کمونیسم را مورد قتل و آزار اذیت قرار داد، همچنین مردم غیرنظامی به اجبار از نواحی اشغالی در کشورهای حوزه دریای بالتیک و لهستان شرقی به سیبری کوچانده شدند.[۳۶۵]
هرچند در زمان جنگ جهانی دوم هیچ قانونی در جهت منع بمباران هوایی وجود نداشت اما غالباً بمباران شهرها در اروپا و آسیا توسط آمریکا و بریتانیا را جنایت جنگی به حساب میآورند.[۳۶۶] برای نمونه بمبارانهای نیروی هوایی ایالات متحده بر فراز ژاپن باعث مرگ ۳۹۳ هزار نفر غیرنظامی و تخریب ۶۵ درصد مناطق مسکونی شد.[۳۶۷]
نسلکشی، اردوگاهها و کار اجباری[ویرایش]

آلمان نازی مسئول کشتار برنامهریزی شده نزدیک به شش میلیون یهودی، ۲٫۶ میلیون لهستانی[۳۶۸] و ۴ میلیون نفر از کسانی است که ناشایست برای زندگی قلمداد میگشتند. (مانند بیماران روانی، معلولان، اسرای شوروی، کولیها، همجنسگرایان، فراماسونها و شاهدان یهوه) کشتار اسرای شوروی هرچند یک هدف اعلام شده نبود[۳۶۹] اما شرایط سخت نگهداری ایشان که به صورت عمدی ایجاد گشته بود باعث مرگ ۳٫۶ میلیون نفر از ۵٫۷ میلیون اسیر شوروی در اردوگاههای آلمان گشت.[۳۷۰][۳۷۱] برای کشتار نظاممند غیرنظامیان نیز اردوگاههای کار اجباری و اردوگاههای مرگ توسط نازیها ساخته شدند تا در مقیاس صنعتی به کشتار بپردازند. علاوه بر این نازیها به صورت گسترده از کارگران اجباری استفاده میکردند چنانکه تخمین زده میشود ۱۲ میلیون نفر در سرتاسر نواحی اشغالی آلمان به صورت اجباری موظف به کار صنایع و کشاورزی آلمان بودند.[۳۷۲]
در شوروی گولاگها تبدیل به اردوگاههای مرگباری گشتند. به خصوص در طی سالهای ۴۳–۱۹۴۲ که سختیها و قحطی ناشی از جنگ باعث مرگ بسیاری از زندانیان[۳۷۳] شامل شهروندان اسیر شده لهستانی و دیگر کشورهای اشغالی توسط شوروی در سالهای ۴۰–۱۹۳۹ و اسرای آلمانی گشت.[۳۷۴] با پایان جنگ بیشتر اسرای شوروی از اردوگاههای آلمان آزاد گشتند که در هنگام بازگشت به کشورشان در اردوگاههای مخصوص نگهداری میشدند تا مورد ارزیابی کمیساریای خلق در امور داخلی قرار بگیرند و بخش بزرگی از ایشان به اتهام همکاری با نازیها به گولاگ فرستاده شدند.[۳۷۵]

اردوگاههای اسرای جنگی ژاپنی که بیشترشان در نقش اردوگاههای کار اجباری استفاده میگشتند نرخ بالایی از مرگ و میر را در خود داشتند. دادگاه توکیو دریافت که نرخ مرگ و میر اسرای غربی در ژاپن ۲۷٫۱ درصد (برای اسرا آمریکایی ۳۷ درصد) بودهاست[۳۷۶] که هفت برابر از نرخ مرگ و میر اسرای متفقین در آلمان و ایتالیا بیشتر است.[۳۷۷] پس از تسلیم ژاپن ۳۷٬۵۸۳ اسیر بریتانیایی، ۲۸٬۵۰۰ اسیر هلندی و ۱۴٬۴۷۳ اسیر آمریکایی از اردوگاههای ژاپنی آزاد گشتند در حالی که تعداد کل چینیهای زنده مانده تنها ۵۶ نفر بود.[۳۷۸]
حداقل ۵ میلیون چینی در شمال چین توسط شورای توسعه شرق آسیا طی سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۱ برای کار در معادن و صنایع نظامی به بردگی گرفته شدند که این تعداد پس از ۱۹۴۲ به ۱۰ میلیون نفر رسید.[۳۷۹] در جاوه بین ۴ تا ۱۰ میلیون نفر توسط ژاپنی به کار اجباری واداشته شدند و ۲۷ هزار نفر از ایشان نیز برای کار به دیگر نواحی اشغالی ژاپنیها فرستاده شدند که از این تعداد پس از پایان جنگ تنها ۵۲ هزار نفر بازگشتند.[۳۸۰]
اشغال[ویرایش]

در اروپا اشغال به دو صورت در جریان بود. در اروپای غربی (فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، بلژیک، دانمارک، نروژ و ناحیه اشغالی چکسلواکی) آلمان سیاستهای اقتصادی را اجرا میکرد که توانست به جز آنچه از طریق غارت نواحی اشغالی تصاحب کرد (شامل محصولات صنعتی، تجهیزات نظامی، اجناس خام و دیگر کالاها) ۶۹٫۵ میلیارد رایشمارک (۲۷٫۸ میلیارد دلار) را تا پایان جنگ به دست آورد.[۳۸۱] جدا از این ارقام عایدات حاصله از ملتهای اشغال شده بیش از ۴۰ درصد مالیات آلمان را شامل میشد که این رقم با ادامه جنگ به بیش از ۴۰ درصد کل عایدی آلمان رسید.[۳۸۲]

در شرق اهداف تعیین شده سیاست لبنسراوم به دلیل تغییر مداوم خط مقدم و راهبرد زمین سوخته شوروی نتوانست محقق شود و آلمانیها عمدتاً از منابع مورد انتظارشان محروم ماندند.[۳۸۳] بر خلاف غرب، در شرق سیاست نژادی آلمان نازی و طرح جامع برای شرق خشونت عریانی را علیه مردمان اسلاو که انسانهای پست نامیده میگشتند روا میداشت.[۳۸۴] گروههای مقاومت که تقریباً در تمامی نواحی اشغالی ایجاد گشته بودند نیز تا اواخر سال ۱۹۴۳ نتوانستند چه در شرق[۳۸۵] و چه در غرب[۳۸۶] مانعی جدی در برابر عملیات آلمانها باشند.
در آسیا ژاپنیها که به عنوان آزادی ملتهای تحت استعمار از چنگ استعمارگران عملیات میکردند تمام نواحی اشغالی را جزئی از حوزه توسعه مشترک آسیا شرقی اعظم قرار میدادند.[۳۸۷] با این که ژاپنیها در ابتدا از طرفی بسیاری از مردمان نواحی اشغالی به عنوان نیروی آزادیبخش ملتها از استعمارگران اروپایی مورد استقبال قرار گرفتند اما رفتار خشن و بیرحمانه ایشان طی چند هفته باعث ناراحتی و عصبانیت مردم از آنها شد.[۳۸۸] در فتوحات ابتداییشان ژاپنیها توانستند ۴ میلیون بشکه نفت که از عقبنشینی متفقین به جا مانده بود را تصاحب کنند و از ۱۹۴۳ توانستند ۵۰ میلیون بشکه نفت که ۷۶ درصد توان تولید سابق محسوب میشد را در مستعمرات هلند در شرق آسیا تولید کنند.[۳۸۸]
جبهه خانگی و تولیدات[ویرایش]
در اروپای پیش از جنگ متفقین دارای برتری محسوس در هر دو حوزه تولیدات و اقتصاد بودند. در سال ۱۹۳۸ یعنی یک سال پیش از آغاز جنگ، متفقین غربی (فرانسه، بریتانیا، لهستان و کشورهای همسود بریتانیا) در هر دو حوزه جمعیت و تولید ناخالص داخلی ۳۰ درصد بزرگتر از نیروهای محور (آلمان و ایتالیا) بودند که اگر مستعمرات آنها را نیز به این لیست بیفزاییم آنها به برتری ۵ به ۱ در حوزه جمعیت و ۲ به ۱ در تولید ناخالص داخلی میرسیدند.[۳۸۹] در همان زمان در آسیا چین با وجود آنکه جمعیتی شش برابر افزونتر از ژاپن داشت اما تولید ناخالص داخلیاش تنها ۸۹ درصد بزرگتر بود که اگر مستعمرات ژاپن را به این معادله اضافه کنیم این برتری در حوزه جمعیت به سه برابر و در تولید ناخالص داخلی تنها به ۳۸ درصد میرسید.[۳۸۹]
برتری جمعیتی و اقتصادی متفقین در مراحل اولیه جنگ در اثر حملات برقآسا آلمان و ژاپن به شدت خرد شد و تا سال ۱۹۴۲ دست بالاتر را متحدین داشتند. اما پس از آن و با ورود آمریکا و شوروی به میدان جنگ و پیوستن آنها به جرگه متفقین جریان جنگ آرامتر شد و وارد مرحله جنگ فرسایشی گشت.[۳۹۰] در همین زمان ایالات متحده آمریکا به تنهایی دو سوم تمام ملزومات متفقین اعم از کشتی، هواپیما، توپخانه، تانک، کامیون و مهمات را تولید کرد.[۳۹۱] هرچند در اکثر مواقع دسترسی متفقین به مواد خام و اولیه فراوان و ارزان علت برتری تولید آنها نسبت به متحدین دانسته میشود اما نباید عوامل مهمی مانند بی میلی ژاپن و آلمان در استفاده از زنان به عنوان نیروی کار،[۳۹۲] بمبارانهای متفقین،[۳۹۳] حرکت کند و دیر آلمان به سمت اقتصاد جنگی[۳۹۴] را نیز از نظر دور داشت. افزون بر این نه آلمان و نه ژاپن خود را مهیا یک جنگ طولانیمدت نکرده بودند.[۳۹۵] آنها برای جبران این ضعف تلاش کردند تا با بردهداری و به کار گرفتن میلیونها نفر به عنوان نیروی کار اجباری شرایط خود را بهبود ببخشند.[۳۹۶] تخمین زده میشود آلمان ۱۲ میلیون نفر که بیشتر از اهالی اروپا شرقی بودند[۳۷۲] و ژاپن ۱۸ میلیون نفر را به کار اجباری و بردگی گرفتند.[۳۷۹][۳۸۰]
پیشرفتهای فناوری و جنگاوری[ویرایش]
هواگردهایی از جمله جنگندهها، بمبافکنها و هواپیماهای پشتیبانی هوایی نزدیک در دوران جنگ برای شناسایی بهکار گرفته شدند و نقش هر کدام هم بهطور قابلتوجهی نسبت به قبل پیشرفت کردهبود. نوآوریهایی مثل حملونقل هوایی (برای جابهجایی سریع و ضروری تدارکات، تجهیزات و نفرات محدود)[۳۹۷] و بمباران راهبردی (بمباران مراکز صنعتی و جمعیتی دشمن برای از بین بردن توانایی جنگی او) بهوجود آمد.[۳۹۸] پدافندهای هوایی هم پیشرفت کردند و قابلیتهایی مثل رادار و توپخانهٔ سطحبههوا به آنها اضافه شد. استفاده از هواپیماهای جت بهشدت گسترش یافت و با وجود معرفی دیرهنگام و در نتیجه، تأثیر کمتر جنگ، این اتفاق منجر به معمولشدن استفاده از جت در نیروی هوایی در سراسر جهان شد.[۳۹۹] با وجود توسعهٔ موشک در همان سالها، پیشرفت این پروژه تا سالهای پس از جنگ بهاندازهای نبود که با اطمینان برای هدفگرفتن هواپیماها به کار رود.[نیازمند منبع]
تقریباً در تمام جنبههای جنگ دریایی و مخصوصاً ناوهای هواپیمابر و زیردریاییها پیشرفتهایی حاصل شد. با وجود پیشرفت نسبتاً کم مکانیک پرواز در آغاز جنگ، اقدامات انجامشده در تارانتو، پرل هاربر و دریای مرجان باعث شد تا کشتی اصلی در جنگها از نبردناو به ناو هواپیمابر تغییر کند.[۴۰۰][۴۰۱][۴۰۲] در اقیانوس اطلس، ناوهای هواپیمابر پشتیبان بهعلت افزایش منطقهٔ امن مؤثر نیروها و کمکردن فاصلهٔ میاناطلسی بخش مهمی از ناوگان متفقین بودند.[۴۰۳] علاوه بر این، ناوهای هواپیمابر بهعلت هزینهٔ کمتر هواپیماها[۴۰۴] و نیاز کمتر به زره حفاظتی سنگین اقتصادیتر بودند.[۴۰۵] زیردریاییها، که اثرگذاری آنها در جنگ جهانی اول اثبات شد،[۴۰۶] توسط همهٔ طرفها در دومین جنگ جهانی هم کاربردی شناخته میشدند. بریتانیا روی ارتقای سلاحها و تاکتیکهای ضدزیردریایی، مثل سونار، تمرکز کرد و آلمان با اقداماتی همچون ساخت زیردریایی تایپ هفت و تاکتیکهای ولفپک روی ارتقای قوای تهاجمی خود تمرکز داشت.[۴۰۷]
شیوههای جنگ زمینی از خط مقدم ثابت و سنگرهای جنگ جهانی اول، که به توپخانههای ارتقا یافته که سرعت پیادهنظام و سوارهنظام را افزایش میداد متکی بود، به قابلیتهای حمل و نقل و تسلیحات ترکیبی تبدیل شد. تانکها که در نخستین جنگ جهانی اغلب برای پشتیبانی پیادهنظام استفاده میشدند در جنگ جهانی دوم یکی از سلاحهای اصلی بودند.[۴۰۸] در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ طراحی تانکها بهطرز قابلملاحظهای پیشرفتهتر از جنگ جهانی اول بود[۴۰۹] و پیشرفت در طراحی آنها با هدف افزایش سرعت، زره و قدرت آتش در طول جنگ هم ادامه یافت.[نیازمند منبع] بیشتر فرماندهان در آغاز جنگ تصور میکردند که برای مبارزه با تانکهای دشمن باید از تانکهایی با مشخصات بهتر استفاده کرد.[۴۱۰] این تفکر با عملکرد ضعیف سلاحهای ضدتانک اولیه در برابر زره و خودداری آلمان از نبردهای تانک در برابر تانک به چالش کشیده شد. این شیوه، در کنار استفادهٔ آلمان از تسلیحات ترکیبی، از عناصر اصلی تاکتیکهای شدیداً موفق بلیتسکریگ آلمان در لهستان و فرانسه بود.[۴۰۸] بسیاری از شیوههای نابودی تانکها، از جمله آتش غیرمستقیم، توپ ضدتانک (از هر دو نوع یدککش و خودکششی)، مین، اسلحههای ضدتانک کوتاهبرد پیادهنظام و تانک در برابر تانک مورد استفاده قرار گرفتند.[۴۱۰] با وجود ماشینی کردن گسترده، پیادهنظام همچنان ستون فقرات همهٔ نیروها بود.[۴۱۱] تجهیزات بیشتر نیروهای پیادهنظام در طول جنگ مشابه تجهیزات جنگ جهانی اول بود.[۴۱۲] استفاده از مسلسلهای قابلحمل، مثل امجی۳۴ متعلق به آلمان، گسترش یافت و انواعی از مسلسل دستی که برای نبرد نزدیک در نواحی شهری و جنگلی کاربردی بود مورد استفاده قرار گرفت.[۴۱۲] در اواخر جنگ، تفنگ تهاجمی توسعه داده شد و پس از جنگ به سلاح معمول پیادهنظام تبدیل شد. این نوع سلاح دارای بسیاری از ویژگیهای تفنگ و مسلسل دستی است.[۴۱۳]
بیشتر جنگجویانی که از نقشهای اساسی در جنگ برخوردار بودند با طراحی ماشینهای سایفر برای رمزنگاری، تلاش به حل معضل پیچیدگی و ناامنی در استفاده از کتابهای کد کردند که ماشین انیگمای آلمان شناختهشدهترین این تلاشهاست.[۴۱۴] توسعهٔ فناوریهای شنود الکترونیک و تحلیل رمز منجر به دستیابی به توانایی رمزگشایی شد. از نمونههای سرشناس این موضوع میتوان به رمزگشایی کدهای نیروی دریایی ژاپن توسط متفقین[۴۱۵] و فناوری اولترای بریتانیا، که به این کشور اجازهٔ رمزگشایی از کدهای انیگما را میداد، اشاره کرد.[۴۱۶] استفاده از فریب یکی دیگر از جلوههای سازمان اطلاعات نظامی در جنگ جهانی دوم است. متفقین در عملیاتهایی مثل مینسمیت و بادیگارد از شیوههای فریب استفاده کردند.[۴۱۵][۴۱۷]
دیگر دستاوردهای حوزهٔ فناوری و مهندسی در طول یا در نتیجهٔ جنگ به دست آمدند. نخستین رایانهٔ قابل برنامهریزی جهان (زد۳، کلوسوس و انیاک)، موشکهای هدایتشونده و موشکهای مدرن، پروژهٔ منهتن و توسعهٔ جنگافزارهای هستهای، تحقیق در عملیات و توسعهٔ بندرگاههای مصنوعی و خطوط نفتی زیر کانال مانش از جمله این دستاوردها هستند.[نیازمند منبع] پنیسیلین نخستین بار در طول جنگ به تولید انبوه و استفاده رسید.[۴۱۸]
جستارهای وابسته[ویرایش]
یادداشتها[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
- ↑ James A. Tyner (2009). War, Violence, and Population: Making the Body Count. The Guilford Press. p. 49. ISBN 978-1-60623-038-1.
- ↑ Sommerville 2008, p. 5 (2011 ed.).
- ↑ "Roots – Non-Jewish Holocaust Victims: The 5,000,000 others". www.bbc.co.uk. BBC – Tyne. Archived from the original on 19 October 2017. Retrieved 27 August 2017.
- ↑ Barrett & Shyu 2001, p. 6.
- ↑ "China's Declaration of War Against Japan, Also Against Germany and Italy". Contemporary China. 1 (15). 15 December 1941. Archived from the original on 25 March 2018. Retrieved 25 July 2019.
- ↑ Axelrod, Alan (2007), Encyclopedia of World War II, 1, Infobase Publishing, p. 659, ISBN 978-0-8160-6022-1
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ The UN Security Council, archived from the original on 20 June 2012, retrieved 15 May 2012
- ↑ Herman Van Rompuy, President of the European Council; José Manuel Durão Barroso, President of the European Commission (10 December 2012). "From War to Peace: A European Tale". Nobel Lecture by the European Union. Archived from the original on 4 January 2014. Retrieved 4 January 2014.
- ↑ Weinberg 2005, p. 6.
- ↑ Wells, Anne Sharp (2014) Historical Dictionary of World War II: The War against Germany and Italy. Rowman & Littlefield Publishing. p. 7.
- ↑ Ferris, John; Mawdsley, Evan (2015). The Cambridge History of the Second World War, Volume I: Fighting the War (به English). Cambridge: Cambridge University Press.
- ↑ Förster & Gessler 2005, p. ۶۴.
- ↑ Ghuhl, Wernar (2007) Imperial Japan's World War Two Transaction Publishers pp. 7, 30
- ↑ Polmar, Norman; Thomas B. Allen (1991) World War II: America at war, 1941–1945 شابک ۹۷۸−۰−۳۹۴−۵۸۵۳۰−۷
- ↑ Ben-Horin 1943, p. 169; Taylor 1979, p. 124; Yisreelit, Hevrah Mizrahit (1965). Asian and African Studies, p. 191.
For 1941 see Taylor 1961, p. vii; Kellogg, William O (2003). American History the Easy Way. Barron's Educational Series. p. 236 شابک ۰−۷۶۴۱−۱۹۷۳−۷.
دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که جنگ جهانی دوم و جنگ جهانی اول را بخشی از «جنگ داخلی اروپایی» یا «جنگهای سی سالهٔ دوم» میداند:Canfora 2006, p. 155; Prins 2002, p. 11 - ↑ Beevor 2012, p. ۱۰.
- ↑ Masaya 1990, p. ۴.
- ↑ "History of German-American Relations» 1989–1994 – Reunification " "Two-plus-Four-Treaty": Treaty on the Final Settlement with Respect to Germany, September 12, 1990". usa.usembassy.de. Archived from the original on 7 May 2012. Retrieved 6 May 2012.
- ↑ Why Japan and Russia never signed a WWII peace treaty بایگانیشده در ۴ ژوئن ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine. Asia Times.
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ ۲۰٫۳ Buckton 2014, p. ۱۶.
- ↑ Housden 2014.
- ↑ Shaw 2000, p. ۳۵.
- ↑ Brody 1999, p. ۴.
- ↑ Zalampas 1989, p. ۶۲.
- ↑ Ingram 2006, pp. ۷۶–۷۸.
- ↑ Kantowicz 1999, p. ۱۴۹.
- ↑ Mandelbaum 1988, p. 96; Record 2005, p. 50.
- ↑ Schmitz 2000, p. ۱۲۴.
- ↑ Adamthwaite 1992, p. ۵۲.
- ↑ Shirer 1990, pp. ۲۹۸–۹۹.
- ↑ Preston 1998, p. ۱۰۴.
- ↑ Myers & Peattie 1987, p. ۴۵۸.
- ↑ Smith & Steadman 2004, p. ۲۸.
- ↑ Coogan 1993: "Although some Chinese troops in the Northeast managed to retreat south, others were trapped by the advancing Japanese Army and were faced with the choice of resistance in defiance of orders, or surrender. A few commanders submitted, receiving high office in the puppet government, but others took up arms against the invader. The forces they commanded were the first of the volunteer armies." [گرچه برخی از نیروهای چینی در شمال شرق توانستند به جنوب بگریزند، دیگران در برابر ارتش ژاپن که در حال نزدیک شدن بود توان گریز نداشتند و مجبور بودند یا با نقض دستورها مقاومت کنند و یا تسلیم شوند. تعداد اندکی از فرماندهان تسلیم شدند و در دولت دستنشانده مقامهای بالا گرفتند، ولی بقیه آنها علیه متجاوزان دست به مقاومت مسلحانه زدند. این نیروها نخستین ارتشهای داوطلب [چینی] بودند.]
- ↑ Busky 2002, p. ۱۰.
- ↑ Andrea L. Stanton; Edward Ramsamy; Peter J. Seybolt (2012). Cultural Sociology of the Middle East, Asia, and Africa: An Encyclopedia. p. 308. ISBN 978-1-4129-8176-7. Archived from the original on 18 August 2018. Retrieved 6 April 2014.
- ↑ Barker 1971, pp. ۱۳۱–۳۲.
- ↑ Shirer 1990, p. ۲۸۹.
- ↑ Kitson 2001, p. ۲۳۱.
- ↑ Neulen 2000, p. ۲۵.
- ↑ Payne 2008, p. ۲۷۱.
- ↑ Payne 2008, p. ۱۴۶.
- ↑ Eastman 1986, pp. ۵۴۷–۵۱.
- ↑ Hsu & Chang 1971, pp. 195–200.
- ↑ Tucker, Spencer C. (2009). A Global Chronology of Conflict: From the Ancient World to the Modern Middle East [6 volumes]: From the Ancient World to the Modern Middle East. ABC-CLIO. ISBN 978-1-85109-672-5. Archived from the original on 18 August 2018. Retrieved 27 August 2017 – via Google Books.
- ↑ Yang Kuisong, "On the reconstruction of the facts of the Battle of Pingxingguan"
- ↑ Levene, Mark and Roberts, Penny. The Massacre in History. 1999, pp. 223–24
- ↑ Totten, Samuel. Dictionary of Genocide. 2008, 298–99.
- ↑ Hsu & Chang 1971, pp. ۲۲۱–۳۰.
- ↑ Eastman 1986, p. ۵۶۶.
- ↑ Taylor 2009, pp. 150–52.
- ↑ Sella 1983, pp. ۶۵۱–۸۷.
- ↑ Beevor 2012, p. ۳۴۲.
- ↑ Goldman, Stuart D. (28 August 2012). "The Forgotten Soviet-Japanese War of 1939". The Diplomat. Archived from the original on 29 June 2015. Retrieved 26 June 2015.
- ↑ Timothy Neeno. "Nomonhan: The Second Russo-Japanese War". MilitaryHistoryOnline.com. Archived from the original on 24 November 2005. Retrieved 26 June 2015.
- ↑ Collier & Pedley 2000, p. ۱۴۴.
- ↑ Kershaw 2001, pp. ۱۲۱–۲۲.
- ↑ Kershaw 2001, p. ۱۵۷.
- ↑ Davies 2006, pp. 143–44 (2008 ed.).
- ↑ Shirer 1990, pp. ۴۶۱–۶۲.
- ↑ Lowe & Marzari 2002, p. ۳۳۰.
- ↑ Dear & Foot 2001, p. ۲۳۴.
- ↑ Shirer 1990, p. ۴۷۱.
- ↑ Watson, Derek (2000). "Molotov's Apprenticeship in Foreign Policy: The Triple Alliance Negotiations in 1939". Europe-Asia Studies. 52 (4): 695–722. doi:10.1080/713663077. JSTOR 153322.
- ↑ Shore 2003, p. ۱۰۸.
- ↑ Dear & Foot 2001, p. ۶۰۸.
- ↑ "The German Campaign In Poland (1939)". Archived from the original on 24 May 2014. Retrieved 29 October 2014.
- ↑ ۶۸٫۰ ۶۸٫۱ "The Danzig Crisis". ww2db.com. Archived from the original on 5 May 2016. Retrieved 29 April 2016.
- ↑ "Major international events of 1939, with explanation". Ibiblio.org. Archived from the original on 10 March 2013. Retrieved 9 May 2013.
- ↑ Evans 2008, pp. ۱–۲.
- ↑ David T. Zabecki (1 May 2015). World War II in Europe: An Encyclopedia. Routledge. p. 1663. ISBN 978-1-135-81242-3.
The earliest fighting started at 0445 hours when marines from the battleship Schleswig-Holstein attempted to storm a small Polish fort in Danzig, the Westerplate
- ↑ Keegan 1997, p. 35. Cienciala 2010, p. 128, observes that, while it is true that Poland was far away, making it difficult for the French and British to provide support, "[f]ew Western historians of World War II ... know that the British had committed to bomb Germany if it attacked Poland, but did not do so except for one raid on the base of Wilhelmshafen. The French, who committed to attack Germany in the west, had no intention of doing so."
- ↑ Beevor 2012, p. 32; Dear & Foot 2001, pp. 248–49; Roskill 1954, p. 64.
- ↑ James Bjorkman, New Hope for Allied Shipping بایگانیشده در ۹ ژوئیه ۲۰۱۹ توسط Wayback Machine, Retrieved 17 December 2018.
- ↑ Zaloga 2002, pp. ۸۰, ۸۳.
- ↑ Ginsburgs, George (1958). "A Case Study in the Soviet Use of International Law: Eastern Poland in 1939". The American Journal of International Law. 52 (1): 69–84. doi:10.2307/2195670. JSTOR 2195670.
- ↑ Hempel 2005, p. ۲۴.
- ↑ Zaloga 2002, pp. ۸۸–۸۹.
- ↑ "Major international events of 1939, with explanation". Ibiblio.org. Archived from the original on 10 March 2013. Retrieved 9 May 2013.
- ↑ Nuremberg Documents C-62/GB86, a directive from Hitler in October 1939 which concludes: "The attack [on France] is to be launched this Autumn if conditions are at all possible."
- ↑ Blitzkrieg: From the Rise of Hitler to the Fall of Dunkirk, L Deighton, Jonathan Cape, 1993, pp. 186–87. Deighton states that "the offensive was postponed twenty-nine times before it finally took place."
- ↑ Liddell Hart 1977, pp. 39–40.
- ↑ Bullock 1990, pp. 563–64, 566, 568–69, 574–75 (1983 ed.).
- ↑ Smith et al. 2002, p. 24.
- ↑ Bilinsky 1999, p. 9.
- ↑ Murray & Millett 2001, pp. ۵۵–۵۶.
- ↑ Spring 1986, pp. ۲۰۷–۲۶.
- ↑ Carl van Dyke. The Soviet Invasion of Finland. Frank Cass Publishers, Portland, OR. شابک ۰−۷۱۴۶−۴۷۵۳−۵, p. 71.
- ↑ Hanhimäki 1997, p. ۱۲.
- ↑ Bilinsky 1999, p. ۹.
- ↑ Ferguson 2006, pp. 367, 376, 379, 417.
- ↑ Snyder 2010, p. 118ff.
- ↑ Koch 1983, pp. 912–14, 917–20.
- ↑ Roberts 2006, p. ۵۶.
- ↑ Roberts 2006, p. ۵۹.
- ↑ Murray & Millett 2001, pp. 57–63.
- ↑ Commager 2004, p. ۹.
- ↑ Reynolds 2006, p. ۷۶.
- ↑ Evans 2008, pp. ۱۲۲–۲۳.
- ↑ Keegan 1997, pp. ۵۹–۶۰.
- ↑ Regan 2004, p. 152.
- ↑ Liddell Hart 1977, p. ۴۸.
- ↑ Keegan 1997, pp. ۶۶–۶۷.
- ↑ Overy & Wheatcroft 1999, p. ۲۰۷.
- ↑ Umbreit 1991, p. ۳۱۱.
- ↑ Brown 2004, p. ۱۹۸.
- ↑ Keegan 1997, p. ۷۲.
- ↑ ۱۰۸٫۰ ۱۰۸٫۱ Murray 1983, The Battle of Britain.
- ↑ ۱۰۹٫۰ ۱۰۹٫۱ ۱۰۹٫۲ "Major international events of 1940, with explanation". Ibiblio.org. Archived from the original on 25 May 2013.
- ↑ Dear & Foot 2001, pp. ۱۰۸–۰۹.
-