بحث کاربر:Poriia

خوش آمدید[ویرایش]


سلام Poriia، و به ویکی‌پدیا خوش آمدید! از مشارکت شما سپاسگزارم. امیدوارم که از اینجا خوشتان بیاید و تصمیم به ماندن بگیرید. پیوندهای زیر برای کاربرهای جدید مفیدند:

امیدوارم از ویکی‌پدیانویس بودن لذت ببرید! لطفاً برای آزمایش از ویکی‌پدیا:گودال ماسه‌بازی استفاده کنید و در صفحات بحث نام خود را با چهار علامت مدک امضا کنید، (~~~~)، با این کار نام شما و تاریخ به عنوان امضا درج خواهد شد. در صورتی که سوال داشتید، به صفحهٔ قهوه‌خانه بروید، یا اینکه از من در صفحهٔ بحثم بپرسید. باز هم خوش آمد می‌گویم!
میثمψ ‏ ۱۹:۰۷, ۴ سپتامبر ۲۰۰۶ (UTC)

لطفا راهنمایی زیر را بخوانید[ویرایش]

خوش آمدید

سلام Poriia، به ویکی‌پدیا خوش آمدید. ویکی‌پدیا دانشنامه‌ای است که با همکاری خوانندگانش نوشته می‌شود. این وب‌گاه یک ویکی است، یعنی هرکسی، از جمله خود شما می‌تواند با کلیک کردن روی پیوند این صفحه را ویرایش کنید که در همهٔ مقالات می‌آید، آن را ویرایش کند. اگر نظری در مورد محتویات موجود در مقاله‌ای داشتید، یادداشتی در قسمت بحث‌ مقاله بنویسید. برای این کار اول پیوند بحث را انتخاب کنید تا به صفحهٔ بحث بروید. سپس این صفحه را ویرایش کنید را در صفحهٔ بحث انتخاب نمایید. امیدوارم که از اینجا خوشتان بیاید و تصمیم به ماندن بگیرید.

نیاز به کمک

امیدوارم از ویکی‌پدیانویس بودن لذت ببرید! لطفاً برای آزمایش از ویکی‌پدیا:گودال ماسه‌بازی استفاده کنید و (فقط) در صفحات بحث نام خود را با چهار علامت مدک امضا کنید، (~~~~)، با این کار نام شما و تاریخ به عنوان امضا درج خواهد شد. در صورتی که سؤال داشتید، به صفحهٔ ویکی‌پدیا:میز کمک بروید یا از {{کمک به من}}‎ در صفحهٔ بحثتان استفاده کنید تا کسی برای کمک به شما بیاید. در ضمن بهتر است قبل از پرسیدن سؤال، «ویکی‌پدیا:راهنما» را مطالعه فرمایید؛ یا اینکه از من در صفحهٔ بحثم بپرسید.

اگر برای نوشتن مقاله عجله دارید، لطفاً پیش از نوشتن مقاله‌های پرحجم نگاهی به نمونه‌های فهرست‌شده در ویکی‌پدیا:مقاله‌های برگزیده بیندازید تا بیشتر با خم و چم کار آشنا شوید. از مطالعهٔ پیوندهای معرفی شده غفلت مکنید. Taranet ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۴۴ (UTC)پاسخ

نکاتی که به‌شما در ویکی‌پدیا کمک خواهد کرد
پروژه‌های خواهر
ویکی‌پدیا پروژه‌ای است از بنیاد غیر انتفاعی ویکی‌مدیا. این بنیاد چندین پروژه چند زبانه با محتویات آزاد با عناوین زیر در دست اقدام دارد:
ویکی‌واژه
فرهنگ واژه‌ها و اصطلاح‌نامه
ویکی‌نَسک
متون و کتابچه راهنماهای آزاد
ویکی‌گفتاورد
مجموعه‌ای از نقل قول‌ها
ویکی‌نبشته
متون پایه و مرجع آزاد
ویکی‌گونه
راهنمای گونه‌های زیستی
ویکی‌گزارش
مرجع خبری با محتوای آزاد
ویکی‌انبار
انبار پرونده‌های چندرسانه‌ای عمومی
فراویکی
هماهنگ‌کننده پروژه‌های ویکی‌مدیا



امیدوارم که از اینجا خوشتان بیاید و تصمیم به ماندن بگیرید. پیوندهای زیر برای کاربرهای جدید مفیدند:

توجه کنید: اگر برای نوشتن مقاله عجله دارید، لطفاً پیش از نوشتن مقاله‌های پرحجم نگاهی به نمونه‌های فهرست‌شده در ویکی‌پدیا:مقاله‌های برگزیده بیندازید تا بیشتر با چم و خم کار آشنا شوید. از مطالعهٔ پیوندهای معرفی شده غفلت مکنید. امیدوارم از ویکی‌پدیانویس بودن لذت ببرید! لطفاً برای آزمایش از ویکی‌پدیا:گودال ماسه‌بازی استفاده کنید و (فقط) در صفحات بحث نام خود را با چهار علامت مدک امضا کنید، (~~~~)، با این کار نام شما و تاریخ به عنوان امضا درج خواهد شد. در صورتی که سوال داشتید، به صفحهٔ ویکی‌پدیا:میز کمک بروید، یا اینکه از من در صفحهٔ بحثم بپرسید.

راستی یادتان نرود در کنار هر پیام که می‌‌نویسید (نه در پایین مقاله‌ها) پیام خود را امضاء کنید:
برای جستجوی مطالب می‌توانید از این کادر:

و برای ایجاد صفحه، جدید از این کادر:


نیز استفاده کنید.

باز هم خوش آمد می‌گویم.
شاد باشید!

پوریا فلاح-نویسنده[ویرایش]

متولد تهران سال56 از سال 73 داستان می نویسد مجموعه داستان: کریسمس مبارک ماریا

مبانی مینی‌مالیسم و فلاش‌فیکشن[ویرایش]

      Poriia (بحث) ‏۱۲ نوامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۳۳ (UTC)با نگاهی به چند داستانکپاسخ  
                                                                               پوریا فلاح       فرمالیسم و نقش آن در پیدایش مینی‌مالیسم 


جریان فراگیر فرمالیسم روس در دوران اوج مکتب سورئالیسم و غروب دادائیسم پا به عرصه هنر گذاشت. نظریه پردازان بزرگی چون رومن‌یاکوبسن، بوریس آیخنباوم، ویکتور شکلوفکسی، حتا روایت شناسانی چون تسوتان تئودوروف وکلود بره مون که تأثیر شان تا به امروز باقی است، نقش اصلی را در گسترش این انقلاب بزرگ شناخت شناسی ادبی داشتند. دغدغه اصلی فرماليست‌ها که تا حد زیادی در تاریخ ادبیات غرب کم سابقه بود، تمرکز بر جوهر ادبي متن و توجه به استراتژي‌های کلامي است که ادبيات را ادبی می‌کند. فرمالیست ها مدعی شدند که "تمهید" عنصر یکه تاز ادبیات است و نویسنده باید بکوشد به جای این که بگوید، نشان دهد وما تصویر را ببینیم تا بشنویم. تلاش برای رفتن به سوی تجربه های نو و در پدید آوردن شیوه‌های تازه از شعارهای اساسی فرمالیست ها بود. همچنین توجه به روح تصویر یکی دیگر از شعارهای فرمالیستی است که البته حرف تازه ای نیست، چون ایماژیست‌های انگلیس این بدعت را پیش‌تر در شعر گذاشته بودند. در مجموع این رویکردهای فرمالیستی، مطالعه ادبی جهان را در آغاز قرن بیستم بیش از پیش به سوی مسائل مربوط به فرم و تکنیک کشاند. این گرایش های فرمای و تکنیکی خود زمینه‌ای برای پیدایش مینی مالیستم شد، گونه‌ای از ادبیات که بر مبنای فرم و ظرافت‌های تکنیکی خلق می‌شود. بیان موضوع در کم ترین حجم ممکن و نفوذ به عمق آگاهی و عواطف خواننده با سود جستن از تصاویر نمادین و ضربه‌های که قدرت تکنیکی متن در اختیار نویسنده می گذارد.


طلوع مینی مالیسم

در فرهنگ بریتانیکا، ذیل واژه «مینی مالیسم» آمده است: ((جنبشی که در آواخر دهه 1960 در عرصه هنر ها به ویژه نقاشی و موسیقی در آمریکا پا گرفت . وبارزترین مشخصه آن تا کید بر سادگی بیش از حد (صورت) و توجه به نگاه عینی و خشک بود. آثار این هنرمندان گاهی کاملا" از روی تصادف پدید می آمد و گاه زادهء شکل‌های هندسی ساده و مکرر بود. مینی‌مالیست در ادبیات سبک یا اصلی ادبی ست که بر پایه‌ي فشردگی افراطی وایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شده است .آن‌ها در فشردگی وایجاز تا آن‌جا پیش می روند که فقط عناصر ضروری اثر،آن هم در کمترین و کوتاه ترین شکل باقی بماند. به همین دلیل برهنگی واژگانی و کم حرفی از محرزترین ویژگی‌های این آثار به شمار می رود.))

در سال 1955 گردانندگان نشریه آکتسنت" با چاپ داستان‌هایی که به معنای کلاسیک کلمه داستان نبودند، به این جریان دامن زد. برخی از این داستانک ها حتا از دو سطر فراتر نبودند و بیشتر به شعری منثور می‌‌ماندند، داستانک هایی که می شد آن‌ها را در یک دقیقه خواند که این ویژگی ها توجه داستان خوانان را به خود جلب کرد. جریان مینی‌مالیسم، هم زمان درتئاترهم جایگاه ویژه ای پیدا کرد و آثار بزرگی خلق شد. یکی از مشهورترین نمایشنامه های مینی مالیستی ،نمایش نفس (1969) اثر ساموئل بکت بود که اجرای این نمایش 35 ثانیه بیشتر طول نکشید. به این ترتیب که "صحنه کم نور و خالی است.م قداری زباله در اطراف پراکنده است و فقط صدای فریاد انسانی به گوش می رسد . سپس صدای دم و باز دم نفس یک نفر که بیش‌تر می شود و همراه با آن نور های صحنه که روشن و خاموش می شود و ازنو صدای فریاد به گوش می رسد". گر چه تاثیر ساموئل بکت، فرانس کافکا، روبرت والز و برتولت برشت بر شکوفایی این جریان روشن است، اما اولین مقاله مینی مالیستی را منصوب به ادگار آلن پو می دانند، مقاله‌ای که آن را اولین بیانیه غیر رسمی مینی مالیست ها دانسته اند.در این مقاله، آلن پو بحث وحدت تاثیر در داستان کوتاه را پیش می کشد و راه رسیدن به آن را در سایهء ایجاز، میسر می داند.


مغز کاهو

ورا هنری، داستان مینی‌مال را به مغز کاهوی فرنگی تشبيه می کند ،داستانی که زوائد را دور می ريزد و آن‌چه باقی می ماند فقط مغز است ، چیزی که می تواند داستانی ناب باشد. جیمس توماس در مقدمه مجموعه"دم داستان " آورده است:داستان های که شما در این مجموعه می خوانید شعبده نمی کند و صدای چهچه فلوت نیست ،این‌ها نمایشی کوتاه کوتاه یه قطعه ای موسیقیایی است که حواس آدمی را جمع می کند. برخی حال و هوایی به ما می‌بخشد برخی ذهن را بیدار می کند حتا بعضی از آنها ما را به کسانی که دوستش داریم معرفی می کند برخی از این داستان‌ها پدیده های نامأنوس و ناشناخته و اما قابل فهم و درک را در این جهان به ما نشان می دهد. بعضی از آن ها تنهای چند کار کرد دارد و این همان است که یک داستان خوب می‌تواند داشته باشد و بلندی کوتاهی آن چه تفاوتی دارد.وقتی یک داستان می‌تواند، کوتاه بگوید و همه چیز را بگوید. توماس برنهارد آن گونه شیفته کوتاه نوشتن شد که گفت : «می خواهم همه چیز را در یک جمله بگویم» اما خود او هم بعدها گفت: «هیچ کس نمی تواند همه چیز را در یک جمله بگوید.»

ولفوندراچک یک بار نوشت جمله هایی وجود دارد که با یک جمله نمی توان گفت. مگر کافکا در یاد داشت روزانه هایش ننوشت که غیر ممکن است همه چیز را بگویی و غیر ممکن است همه چیز را نگویی؟


داستان‌های مينی ماليستی مقدمه‌گريز هستند

مقدمه در رمان وداستان کوتاه از بدو پیدایش همواره ،یکی از عناصرساختاری نویسندگان بوده است. ازنویسندگان بزرگی چون داستایوسکی وتولستوی گرفته تا ماکسیم گورکی ،گی دی موپاسان ،فاکنر،کافکا وجویس و... مقدمه را به عنوان پلی برای ورود به داستان استفاده کرده‌اند.

داستان کوتاه ،دو زن نواز،جیمز جویس با این مقدمه شروع می شود: 

"غروب گرم سربی ماه اوت بر شهر فرود آمده بود و هوای گرم ملایم ،یاد آور تابستان، در خیابان ها جریان داشت.در خیابان ها ،که به خاطر تعطیلی یکشنبه مغازه های واقع در آنها بسته بود، جمعیتی شوخ و شنگ موج می زد . چراغ ها ،همچون مروارید های رخشان ، از فرازتیر های بلند ، بر زمینهء زنده ء زیرین که با تغییر مدام شکل و رنگ ، زمزمه ای بی تغییر و بی وقفه به هوای گرم سربی غروب می‌فرستاد ،می‌تابید دو مرد جوان از تپه میدان روتلند پایین آمدندو..." نویسنده ابتدا با توصیف مکان و زمان و فضا، داستان خود را با مقدمه آغاز می کندو سپس "دو مرد جوان از تپه میدان روتلند پایین آمدند و..." شخصیت ها وکنش داستانی وحرکت برای شکل گیری طرح آغاز می شود. اما این عنصر در داستان‌های مینی‌مال و به ویژه فلاش‌فیکشن ها وجود ندارد.


نگاهی به فلاش فیکشن‌ها

برای درک بهتر تفاوتی که میان داستان کوتاه و فلاش فیکشن وجود دارد می‌توان نگاهی به یک داستانک انداخت و آن را مقایسه کرد.

گيتار

جان ام دانيل

هيچ وقت مرا مثل گيتارش در بغل نمی گيرد. سال هاست که من را آن طوری لمس نکرده. برای آنکه در آغوش او جا بگيرم ،توی گيتارش می روم. تمام روز شکلش و صدايش را عوض می کند ، اما ميل در آغوش رفتن را نه. سرا نجام لال،ناپيدا و بی حرکت در آن جا گرفت و انتظار کشيد. "عزيزم ، من برگشتم ! يک گيتار نو خريده ام !عزيزم...؟"


داستان «گیتار» کم‌تر از مقدمه داستان، دو زن نواز جویس است. استیو ماس گرد آورنده‌ی این داستان ها معتقد است: ((داستان 55کلمه ای کوتاه‌ترین شیوه داستان سرایی است که در آن هر کلمه ای به دقت انتخاب می شود تا تاثیر گذارتر باشد .اگر "اوهنری "هم ناچار بود داستانی را پشت کارت ویزیت بنویسد همین شیوه را انتخاب می کرد.))

صحبت کارشناسانه نيست، اگر بگوييم نوشتن داستان های خيلی کوتاه راحت هستند! در صورتی که زدن زوائد از پیرنگ و بیان لب کلام و استفاده درست و به جا از کلمات، به نظر می‌رسد کار هر کسی نیست. البته کسانی که طویل گویی های رمانی را می‌پسندند به طبع از این گونه داستان‌ها خوششان نمی آید. امروزه نویسندگانی می‌کوشند تا بادرکنارهم گذاشتن مینیاتورهای کوتاه‌ترین داستان‌ها ،رمان های تجربی خلق کنند. اما جیمز توماس در پیش گفتار گلچین فلاش‌فیکشن‌‌هایش، اندازه داستان‌هایش را هفتصد و پنجاه کلمه می داند و می گوید:تمامی داستانهایی که اهمیت یافته‌اند، توفیق خود را مدیون عمق،دقت و روش بیان و مفاهیم انسانی خود هستند نه طول داستان.

عناصر مینی‌مالیستی در داستان مینی مالیست فرصت برای مقدمه و حاشیه وجود ندارد و فقط باید لب کلام را باید گفت. باید توجه کرد که نمی توان هر داستانی را صرفا" به این دلیل که کوتاه است و حجم کمی دارد داستان مینی مالیست دانست. بخصوص داستان‌هایی که به طور اتفاقی کوتاه شده اند و دارای ویژگی های مینی‌مال یا فلاش فیکشن نیستند. داستان‌های مینی‌مال همچنین با قالب هایی چون ،طرح (plot )یا اسکچ و لطیفه (انکدوت) متفاوت هستند. این سه قالب از لحاظ حجم و فشردگی روایت بسیار شبیه یکدیگر می نمایند و گاهی حتی تمییز دادن آنها کار دشواری است.

وجوه افتراق:

انکدوت رویکردی خنده آور دارد، در صورتی که این ویژگی در دو گونه داستانی دیگر حتمی نیست. پایان غافلگیر کننده ،وبه نوعی پیچش طرح در پایان داستان عنصری ضروری است.در صورتی که این ویژگی در دو گونه دیگر بارز نیست. به نظر می رسد، لطیفه سرگرمی خوبی است اما خواندن آن برای بار دوم لطفی ندارد.

طرح(اسکچ): این گونه ادبی ،داستان خام است که اصولا" تحولی در آن صورت نمی گیرد. و تنها توصیف یک موقعیت ایستا است. طرح مانند اشياء بی جان است اما در داستان همواره روايت، کنش و حادثه وجود دارد.


اگر قرار است مثلاً يك چراغ نفتی و قديمی در داستان وجود داشته باشد حتماً بايد قسمت کوری از داستان رابرای ما روشن کند، در غير اين صورت بايد برداشته شود.

کوتاه ترین داستان ها می تواند همچون اتم شکافته ای از فهم این جهان پهناور باشند، داستانک هایی که حتا مرز داستان کوتاه را در می نوردند، متونی که در لحظه تأمل می کنند و آن را می شکافند. این داستانک ها از کوشی نوستالژیکی که به آزمایش و آزمون با مینیاتورهای زبانی می پردازند، عبور کرده و به سمت شکلی نو، کامل و بزرگ‌تر با رویکرد رمان‌نو حرکت کنند.


داستان "عدل" صادق چوبک نمونه درخشانی از (اسکچ) است. اسکچ هرگز یک داستان مینی مالیست نیست. کوتاه ترين داستان آن قدر بر تکه تکه شدن فهم انسان از جهان و تلاش در نشان دادن آن پای می فشرد که ديگر يک تصوير کلی و ايستا از من،که پنهان است در او جای ندارد. تمایل به کوتاه نویسی در نویسنده های ایرانی نیز دیده می شود.صادق چوبک در داستانهای یک چیز خاکستری،رضا براهنی با کوتاه ترین قصه عالم و بیشتر آثار زویا پیرزاد و... داستان شمعدانی های غمگین اثر ولفگانگ بورشرت نمونه موفقی در گونه ادبیات مینی مالیست به شمار می‌رود:


شمدانی‌های غمگین ولفگانگ بورشرت

زمان آشنایی آن دو،هوا تاریک بود. زن اورا به آپارتمان دعوت کرد. مردپذیرفت . زن آپارتمان ،رومیزی،ملافه ها،حتی بشقاب ها و چنگالها را به او نشان داد.اما همین که در روشنایی روبه روی هم نشستند ،چشم مرد به بینی زن افتاد.

با خود اندیشید :انگار بینی را چسبانده اند.اصلا شبیه بقیه ء بینی ها نیست بشتر شبیه نوعی میوه است . عجب! سوراخ های  بینی اش اصلا" با هم تناسب ندارد.یکی خیلی تنگ و بیضی شکل است ، یکی مثل حفرهء چاهی دهان باز کرده است. تیره و چرد و بی انتها. 

با دستمال عرق پیشانی اش را خشک کرد. زن گفت:((خیلی گرم است،اینطور نیست.)) مرد نظری به بینی او انداخت و گفت: (( آه ، بله.)) و دوباره به فکر فرو رفت : باید آن را چسبانده باشند . وصلهء نا جوری است. رنگش هم با این پوست فرق می کند.تیره تر است .راستی،سورا خ های بینی هم نا هماهنگند یا شاید مدل جدید است. یاد کارهای پیکاسو افتاده بود. مرد گفت:((شما کارهای پیکاسو را می پسندید.)) زن گفت: ((گفتید کی؟پی...کا...)) مرد بی مقدمه گفت:((تصادف کرده اید؟)) زن گفت: ((چطور مگر؟)) مرد گفت:((خب...)) زن گفت:)) آهان به خاطر بینی ام می پرسید؟)) مرد می خواست بگوید:((عجب!))اما گفت:((پس این طور!)) زن گفت)): من به تناسب خیلی اهمیت می دهم آن دو شمعدانی کنار پنجره را ببینید! یکی سمت چپ و دیگری سمت راست است.متناسب نیستند. باور کنید باطن من خیلی باظاهرم فرق می کند. خیلی.)) و دستش را رو ی زانو ی مرد گذاشت . مرد در عمق چشمان زن آتشی را روشن دید. زن آرام و اندکی شرم زده گفت:((ومخالفتی هم با ازدواج و زندگی مشترک ندارم.)) از دهان مرد پرید:(( به خاطر تناسب؟)) زن اشتباه او را با مهربانی تصحیح کرد)) هماهنگی ...به خاطر هماهنگی.)) مرد گفت :((بله به خاطر هماهنگی .))وبلند شد. زن گفت :((داریدمی روید؟)) مرد گفت:((بله می روم.)) زن اورا تا دم در بدرقه کرد. گفت :((باطن آدمها مهم است نه ظاهرشان.)) مرد فکر کرد:(( تو هم با این دماغت!)) و گفت:((یعنی در باطن مثل قرار گرفتن شمعدانی ها متناسبید.)) واز پله ها پایین رفت. زن کنار پنجره با نگاه او را دنبال کرد. دید که مرد آن پایین ایستاد و با دستمال عرق های پیشانی اش را پاک کرد. یک بار، دو بار و باری دیگر و اما نیشخند فارغ البال او را ندید،ندید چون اشک چشمهایش را پوشانده بود. شمعدانی ها بوی غم می دادند.


برخی از منتقدين داستان‌های مينی‌ماليست را به يک معجزه کوچک و برخی، به ماده منفجره‌ای که در فضايی کوچک انفجار بزرگی را ايجاد می‌کند تشبيه می‌کنند.

داستان شمعدانی‌های غمگین، ویژگی داستان‌های مینی‌مال را دارد. طرح ساده، ایجاز، و شعار اصلی فرمالیستی، یعنی توجه به تمهید در زبان در این اثر به وضوح دیده می شود. این داستان برشی از یک موقعیت است، حادثه خارق‌العاده‌ای رخ نمی‌دهد. اما یک داستان کامل است با جذابیت که از ویژگی‌های بارزاین گونه داستانی است. حال شاید دو سوال برای خواننده مطرح شود: اشاره شد داستان های مینی مال ضد مقدمه اند داستان شمعدانیهای غمگین با مقدمه ای کوتاه شروع می شود. ( زمان آشنایی آن دو، هوا تاریک بود) البته به نظر می رسد که مقدمه بورشت با جویس متفاوت است و به نوعی فقط به بیان زمان بسنده می کند. واینکه راوی داستان درون ذهن شخصیت می رود (ذهنی) در صورتی که اغلب داستان‌های مینی مال با زاویه دید سوم شخص نمایشی، (عینی) روایت می شود.به طوری که راوی همانند یک دوربین عمل می کند.به این قسمت داستان توجه کنید: با خود اندیشید : انگار بینی را چسبانده اند.اصلا شبیه بقیه ء بینی ها نیست بیشتر شبیه نوعی میوه است.عجب! سوراخ های بینی اش اصلا" با هم تناسب ندارد.یکی خیلی تنگ و بیضی شکل است ، یکی مثل حفرهء چاهی دهان باز کرده است. تیره و چرد و بی انتها . و یا " مرد در عمق چشمان زن آتشی را روشن دید." پس مانیفست همیشه تایین کننده یک داستان نیست و آن چه که الزام متن باشد انجام می پذیرد.

مینی مالیست برشی از یک موقعیت جذاب زندگی است که احتیاج به پرداخت عالی دارد

دو نکته حائز اهمیت در این گونه داستانی عبارت است از : اول: به دلیل کوتاهی امکان شخصیت پردازی در داستانک وجود ندارد به ویژه اگر با تمایلات مینی‌مالیستی نوشته شده باشد.البته کسانی چون جویس در داستان کوتاه توانسته اند تا حدودی تیپ ها را به شخصیت نزدیک کنند اما در هر صورت در داستان کوتاه به ویژه مینی‌مال فرصت شخصیت پردازی آن گونه که در رمان مجالش هست وجود ندارد.در داستان‌های نمونه هم دیدیم که مجال برای پرداخت بیشتر شخصیت‌ها وجود نداشته است. دوم : درون مایه این گونه‌ی داستانی همانطور که در داستان شمعدانی‌های غمگین دیدیم به مفاهیم انسانی و اجتماعی که از خصیصه های داستانهای مینی‌مالیستی است، می پردازد. و در نهایت، یادمان باشد، هر زمان داستان مینی مالیستی می‌نویسیم این شعار را فراموش نکنیم که: کم هم زياد است. یا هر چه کم تر بگوییم، بیش‌تر گفته ایم. همچنین نباید فراموش کرد که داستان هایی با حجم زیاد،حتا بیش از یگ داستان کوتاه وجود دارند که می توان آن ها را مینی مال خواند. همچنین داستان‌هایی هم هستند که حجم اندکی دارند، اما ویژه گی‌های داستان مینی مال را هرگز ندارند. پس شعار مینی‌مالیسم فقط به معنای حجم کم نیست، فقط آنچه را که لازم است باید گفت؛ حذفی مؤثر برای ارتباط بر قرار کردن بهتر، حذفی که به معنای نابودی طرح و معنا نیست.


منابع: نظریه ادبی :جاناتان کالر؛ ترجمه: فرزانه طاهری نشر مرکز از حاشیه تا متن؛ داستان مینی مالیستی، محمدجواد جزینی ،نشر دلوار کوتاه ترین داستانهای کوتاه جهان 55کلمه:استیو ماس، ترجمه اسدالله امرایی، نشر سالی بوطیقای نو جلد یک : در معرفی کوتاه ترین داستان ، ناصر غیاثی بهترین بچه های عالم :جیمس توماس ،ترجه اسدالله امرایی ،نشر شولا

پوریا فلاح ‏۱۲ نوامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۵۵ (UTC) 
پوریا فلاح ‏۱۲ نوامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۵۶ (UTC) 
Poriia (بحث) ‏۱۲ نوامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۳۳ (UTC)پاسخ